- اسطباغ
- نانخورش ساختن رنگ گرفتن
معنی اسطباغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمام گردانیدن نعمت بر کسی
تسبیغ، در علم عروض زیاد کردن الف در سبب خفیف، چنان که در فعولن، فعولان و در فاعلاتن، فاعلاتان شود و آن را مسبغ گویند، اسباغ
در هم شدن امور
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
درمان پرسیدن، پزشک خواستن
شکیبائی و صبر کردن
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
ریخته شدن
برابری، سازش
بغل کردن
یک شانه پوشی: پوششی که تنها یک شانه و یک بازو را می پوشاند به کول انداختن
به پنجه بر گرفتن
موافق و برابر شدن
نگاشته شدن چاپ نگاشت نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن، چاپ شدن بچاپ رسیدن، مهر پذیرفتن، نگار پذیری نقش پذیری، چاپ، جمع انطباعات
پخته شدن
رنگینکی رنگین شدن
صبر کردن، شکیبایی کردن
چاپ شدن، نقش پذیرفتن، نقش شدن چیزی بر چیزی
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
موافق شدن، برابر شدن، یکسان گشتن، برابر شدن چیزی با چیز دیگر، با شرایط خود را وفق دادن
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
جمع سبط، پسرها
آسودگی آسودن، شنبگی که یهودان آیین شنبه را پاس دارند، خوابزمستانی زمخواب، جمع سبت، آسایش ها، روزگاران، شنبه ها
جمع سبب، لوازم، آلات
طویله، جای بستن چهار پایان
آوند رویین آوند مسین