جدول جو
جدول جو

معنی اسطباغ - جستجوی لغت در جدول جو

اسطباغ
نانخورش ساختن رنگ گرفتن
تصویری از اسطباغ
تصویر اسطباغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
تمام گردانیدن نعمت بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
((اِ))
تمام کردن نعمت بر کسی، زره فراخ پوشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
تسبیغ، در علم عروض زیاد کردن الف در سبب خفیف، چنان که در فعولن، فعولان و در فاعلاتن، فاعلاتان شود و آن را مسبغ گویند، اسباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطباب
تصویر استطباب
درمان پرسیدن، پزشک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطبار
تصویر اصطبار
شکیبائی و صبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطباب
تصویر اصطباب
ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطباق
تصویر انطباق
برابری، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اضطبان
تصویر اضطبان
بغل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یک شانه پوشی: پوششی که تنها یک شانه و یک بازو را می پوشاند به کول انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضطبات
تصویر اضطبات
به پنجه بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطباق
تصویر انطباق
موافق و برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن چاپ نگاشت نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن، چاپ شدن بچاپ رسیدن، مهر پذیرفتن، نگار پذیری نقش پذیری، چاپ، جمع انطباعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطباخ
تصویر انطباخ
پخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصباغ
تصویر انصباغ
رنگینکی رنگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطبار
تصویر اصطبار
صبر کردن، شکیبایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطباع
تصویر انطباع
چاپ شدن، نقش پذیرفتن، نقش شدن چیزی بر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطباق
تصویر انطباق
موافق شدن، برابر شدن، یکسان گشتن، برابر شدن چیزی با چیز دیگر، با شرایط خود را وفق دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استباق
تصویر استباق
((اِ تِ))
پیشی جستن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطبار
تصویر اصطبار
((اِ طِ))
صبر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
((اِ طِ))
بامداد شرب خوردن، صبوحی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انطباق
تصویر انطباق
((اِ طِ))
برابر شدن، یکسان گشتن، برابری، یکسانی، جمع انطباقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انطباع
تصویر انطباع
((اِ طِ))
نقش پذیرفتن، چاپ کردن، چاپ
فرهنگ فارسی معین
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباق
تصویر اسباق
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباط
تصویر اسباط
جمع سبط، پسرها
فرهنگ لغت هوشیار
آسودگی آسودن، شنبگی که یهودان آیین شنبه را پاس دارند، خوابزمستانی زمخواب، جمع سبت، آسایش ها، روزگاران، شنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباب
تصویر اسباب
جمع سبب، لوازم، آلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطبل
تصویر اسطبل
طویله، جای بستن چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطان
تصویر اسطان
آوند رویین آوند مسین
فرهنگ لغت هوشیار