جدول جو
جدول جو

معنی اسرشتن - جستجوی لغت در جدول جو

اسرشتن
سرشتن، خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، خلق کردن
تصویری از اسرشتن
تصویر اسرشتن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واسرشتن
تصویر واسرشتن
طبع برگشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، کنایه از خلق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
((س رِ تَ))
آغشته کردن، مخلوط کردن، خمیر کردن، آفریدن، سریشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشتین
تصویر سرشتین
طبیعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افراشتن
تصویر افراشتن
بلند ساختن، برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراشتن
تصویر اوراشتن
افراشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگشتن
تصویر انگشتن
حساب کردن محسوب داشتن: (درجه ویرا محسوب نکرد و بنه انگشت) (طبقات انصاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراشتن
تصویر اوراشتن
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فراشتن، برافراشتن، فراختن، افراختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افراشتن
تصویر افراشتن
بلند ساختن، بالا بردن برای مثال هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی - ۵۶) آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فراشتن، اوراشتن، برافراشتن، افراختن، فراختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسرشان
تصویر کسرشان
فرود منشی فرودی منش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراشتن
تصویر افراشتن
((اَ تَ))
افراختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروتن
تصویر سروتن
(دخترانه)
آنکه اندامی زیبا و بلندبالا دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسرین
تصویر اسرین
(دخترانه)
اشک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشین
تصویر ارشین
(دخترانه)
عاقلترین، هوشمند ترین، با فتح (الف) و کسر (ر)، نام یکی از شاهدختهای هخامنشی، مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین پسوندتفضیلی، به معنی عاقلترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشان
تصویر ارشان
(پسرانه)
بسیار دانا، بسیار هوشمند، (به فتحه الف و کسره یا سکون ر) مرکب از ارش به معنای عاقل و دانا + ان پسوند کثرت یا مداومت، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
بریان کردن، تف دادن بو دادن، پختن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر کسان را بشکند، تفسیم وجه با جنسی میان گروهی، دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
بریان کردن، تف دادن، بو دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابشتن
تصویر ابشتن
((اَ بِ تَ))
نهفتن، پوشیده داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
((بِ رِ تَ))
بریان کردن، پختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
((~. ش کَ))
تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
((س رِ تِ))
آمیخته، آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
خمیر شده، آغشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشن
تصویر ارشن
(پسرانه)
اسب نر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
طبیعت، فطرت، ماهیت، ذات، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
ریسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فطرت، خلقت، طینت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
خوی، نهاد، طینت، فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استن
تصویر استن
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
ریسیدن، پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و به شکل نخ درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استن
تصویر استن
((اُ تُ))
استون، ستون، رکن
فرهنگ فارسی معین