خاندان مشهور طابع و کتابفروش و محقق فرانسوی. مشهورترین افراد این خاندان از این قرارند: ربر، مولد پاریس. او راست: گنجینۀ زبان لاتین. وی پدر لغویین فرانسه است. (1503- 1559 میلادی) ، جزیه، دراهم الاسجاد، نوعی از درم که بر آن صورت صنم است که آنرا سجده میکردند. (منتهی الارب). درمهای خسروانی. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). درمها که بر آن نقش چهرۀ خسرو پرویز بود و ایرانیان هر گاه چشم بر آن می افکندند نماز میبردند. بیرونی در الجماهر گوید: قال الاعشی: من یر هوذه یسجد غیر متئب اذا تعصب فوق التاج او وضعا له اکالیل بالیاقوت فصلها صواغها لاتری عیباً و لا طبعا. و ذلک ان کسری ابرویز کان اکرم هوذه بن علی بتاج فزعمت حنیفه انه لم یره احد من العرب الا سجد لکبریائه و لا احد من العجم الاّ سجد لصوره کسری فیه لرسمهم عند رؤیه صورته فی الدراهم. قال الاسود بن یعفر: من خمر ذی نطف اغن ّ منطق وافی بها بدراهم الاسجاد. (الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 111 و 112)
خاندان مشهور طابع و کتابفروش و محقق فرانسوی. مشهورترین افراد این خاندان از این قرارند: رُبِر، مولد پاریس. او راست: گنجینۀ زبان لاتین. وی پدر لغویین فرانسه است. (1503- 1559 میلادی) ، جزیه، دراهم الاسجاد، نوعی از درم که بر آن صورت صنم است که آنرا سجده میکردند. (منتهی الارب). درمهای خسروانی. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). درمها که بر آن نقش چهرۀ خسرو پرویز بود و ایرانیان هر گاه چشم بر آن می افکندند نماز میبردند. بیرونی در الجماهر گوید: قال الاعشی: من یر هوذه یسجد غیر متئب اذا تعصب فوق التاج او وضعا له اکالیل بالیاقوت فصلها صواغها لاتری عیباً و لا طبعا. و ذلک ان کسری ابرویز کان اکرم هوذه بن علی بتاج فزعمت حنیفه انه لم یره احد من العرب الا سجد لکبریائه و لا احد من العجم الاّ سجد لصوره کسری فیه لرسمهم عند رؤیه صورته فی الدراهم. قال الاسود بن یعفر: من خمر ذی نطف اغن ّ منطق وافی بها بدراهم الاسجاد. (الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 111 و 112)
قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه آستین افشاندن: اشاره کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، برای مثال به یغما ملک آستین برفشاند / وز آنجا به تعجیل مرکب براند (سعدی - ۱۰۸) پشت پا زدن، ترک و انکار کردن، فروگذاشتن، اظهار کراهت و بیزاری کردن، برای مثال طمع مدار که از دامنت بدارم دست / به آستین ملالی که بر من افشانی (سعدی۲ - ۵۹۷) عفو، بذل و بخشش، اظهار محبت، تحسین، برای مثال سخن گفت و دامان گوهر فشاند / به نطقی که شاه آستین برفشاند (سعدی۱ - ۴۶) آستین بالا زدن: آستین برچیدن، آستین برزدن، آستین برنوشتن، کنایه از آماده شدن برای کاری
قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه آستین افشاندن: اشاره کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، برای مِثال به یغما ملک آستین برفشاند / وز آنجا به تعجیل مرکب براند (سعدی - ۱۰۸) پشت پا زدن، ترک و انکار کردن، فروگذاشتن، اظهار کراهت و بیزاری کردن، برای مِثال طمع مدار که از دامنت بدارم دست / به آستین ملالی که بر من افشانی (سعدی۲ - ۵۹۷) عفو، بذل و بخشش، اظهار محبت، تحسین، برای مِثال سخن گفت و دامان گوهر فشاند / به نطقی که شاه آستین برفشاند (سعدی۱ - ۴۶) آستین بالا زدن: آستین برچیدن، آستین برزدن، آستین برنوشتن، کنایه از آماده شدن برای کاری
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)
قسمتی از جامه که دست را پوشد ازبن دوش تا بند دست، آن قدر چیز که در آستینگنجد، طریقه راه، دهانه خیک و مشک و مانند آن. یاآستین بر گناه کسی کشیدن، او را عفو کردن، یا تبریز کردن از آستین کوتاه کردن دست تطاول. یا در آستین کردن، نفع بردن سود بردن
قسمتی از جامه که دست را پوشد ازبن دوش تا بند دست، آن قدر چیز که در آستینگنجد، طریقه راه، دهانه خیک و مشک و مانند آن. یاآستین بر گناه کسی کشیدن، او را عفو کردن، یا تبریز کردن از آستین کوتاه کردن دست تطاول. یا در آستین کردن، نفع بردن سود بردن