جدول جو
جدول جو

معنی استکبار - جستجوی لغت در جدول جو

استکبار
زورگویی ناشی از داشتن قدرت، خود را بزرگ دانستن، تکبر کردن
تصویری از استکبار
تصویر استکبار
فرهنگ فارسی عمید
استکبار(مُ فُ)
بزرگ دیدن کسی یا چیزی را: استکبره. (منتهی الارب).
و اءستکبر الاخبار قبل لقائه
فلمّا التقینا صغّر الخبر الخبر.
متنبی.
لغت نامه دهخدا
استکبار
بزرگ منشی کردن
تصویری از استکبار
تصویر استکبار
فرهنگ لغت هوشیار
استکبار((اِ تِ))
بزرگ دیدن کسی یا چیزی را، تکبر کردن، خودنمایی، گردنکشی کردن
تصویری از استکبار
تصویر استکبار
فرهنگ فارسی معین
استکبار
جهانخواری، طغیان، گردن کشی، امپریالیسم
متضاد: استضعاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استخبار
تصویر استخبار
خبر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استکثار
تصویر استکثار
افزون خواهی، زیاده طلبی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ هََ پَ رَ)
خبر پرسیدن از کسی. (منتهی الارب). خبر خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). استطلاع. استعلام. استفسار. استنباء. آگاهی جستن. آگاهی پرسیدن. پرسیدن ازخبر. پرسیدن. اختبار. ابتلاء، بخال گرفتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). خال خواندن. (منتهی الارب). بخالو گرفتن کسی را
لغت نامه دهخدا
(لُءْ لُءْ فُ)
سطبر شدن. (منتهی الارب). کثیف و متراکم شدن، خندیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ / رِ کَ / کِ)
درست و نیکوحال گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَهَْ رَ / رِ فُ)
استدبار امر، در آخر کار نگریستن چیزی را که در اوّل آن ندیده بود. (منتهی الارب). آخر کار را ملاحظه و اندیشه کردن، از پس دیدن امری که از پیش ندیده بود، وسیلۀ خود گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). دست آویز خود قرار دادن امری را
لغت نامه دهخدا
(مُ رَقْ قَ)
چیزی را بسیار خواستن. (زوزنی). زیاده طلبی. بسیار کردن خواستن. بسیار خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). افزونی خواستن. استمجاد:
همچنان کاین شاهزاده شکر شاه
کرد زاستکبار و زاستکثار جاه.
مولوی.
- استکثار کردن، بسیار خواستن. زیاده طلبی.
لغت نامه دهخدا
(شِ)
اشک فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گریستن. اشک باریدن. جاری گردیدن اشک. (منتهی الارب) ، طلب عصمت کردن، بازداشتن. (منتهی الارب) ، بازایستادن. (زوزنی). واایستادن. واایستیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
میل به جراحت فروبردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرباع
تصویر استرباع
بلند شدن گرد گرد خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفار
تصویر استحفار
کندن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحضار
تصویر استحضار
بخود بار آمدن، یاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحباب
تصویر استحباب
دوست داشتن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجمار
تصویر استجمار
گردهمایی سپاه، گردهمایی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدبار
تصویر استدبار
پشت گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخبار
تصویر استخبار
خبر پرسیدن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
فزونخواهی، انباشتن، برافزودن بسیار خواستن چیزی را، بسیار کردن بر افزودن، بسیار داشتن، زیادت طلبی افزون جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثمار
تصویر استثمار
نتیجه ثمر کسی را خواستن نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخبار
تصویر استخبار
((اِ تِ))
آگاهی جستن، مفرد استخبارات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استدبار
تصویر استدبار
((اِ تِ))
پشت کردن، مقابل استقبال، آخرکار را ملاحظه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استکثار
تصویر استکثار
((اِ تِ))
طلب فراوانی کردن، زیادت طلبی
فرهنگ فارسی معین
استطلاع، استعلام، کسب خبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افزایش، افزون خواهی، افزون طلبی، زیادت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد