جدول جو
جدول جو

معنی استنباح - جستجوی لغت در جدول جو

استنباح(مُ / مِ)
بانگ کردن خواستن سگ را. (منتهی الارب). ببانگ آوردن سگ. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استصباح
تصویر استصباح
روشن کردن چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنکاح
تصویر استنکاح
عقد زناشویی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
درک کردن مطلبی از مطلب دیگر، دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
درخواست برآورده شدن حاجت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لُءْ لُءْ سَ)
چراغ فاگرفتن. (زوزنی). چراغ فراگرفتن. چراغ واگرفتن. افروختن چراغ. چراغ افروختن. (منتهی الارب). چراغ روشن کردن. استسراج. گیراندن چراغ با چراغی دیگر.
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُ فَ)
بازکاویدن. تفتیش کردن خبر را. (منتهی الارب). خبر خواستن. (زوزنی). خبر پرسیدن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به آب رسیدن چاه کن. آب برآوردن. (منتهی الارب). بیرون آوردن آب. (تاج المصادر بیهقی). الاستنباط، استخراج الماء من العین، من قولهم نبط الماء، اذا خرج من منبعه. (تعریفات جرجانی).
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
برگزیدۀ مال گرفتن. (منتهی الارب) ، طلب مباشرت زن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ پَ سَ)
آگاهی جستن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
روائی خواستن. (منتهی الارب). تنجّح
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
زشت شمردن. (منتهی الارب). زشت داشتن چیزی. (زوزنی). ضد استحسان: ما یستقبح ذکره، حکم خواستن، طلب گزاردن. پرداختن دین خواستن. وام بازدادن طلبیدن. وام بازدادن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ کَ / مَ رِ کِ)
از کسی نصیحت خواستن، فهمیدن خواستن، پرسیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ فَ)
آب بر شرمگاه پاشیدن بعد وضوء، امتناع کردن. اباء. نه گفتن: و گاه گاه از انواع تحکم آن حضرت متبرّم شدی و عظم همت و فرط اباء برو غالب آمدی و از آن مؤاخذات و مطالبات استنکاف نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 47).
- استنکاف کردن، امتناع کردن. ابا کردن.
، پی گم کردن، بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) ، برگردیدن. عدول کردن.
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ نِ)
عقد زناشوئی بستن. (منتهی الارب). زن کردن خواستن. شوی کردن خواستن. نکاح کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکاح.
لغت نامه دهخدا
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفلاح
تصویر استفلاح
رستگاری خواستن، رستگاری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقبال
تصویر استقبال
به پیشواز کسی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباحه
تصویر استباحه
روا داشت، روا یافت، برکندن از بیخ کندن بر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنبا
تصویر استنبا
خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
روایی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصباح
تصویر استصباح
چراغ خواستن، چراغ افروختن روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
همسر خواستن، زن کردن، شوی کردن، نیوتش خواستن (نیوتش هم آوایی پیشکش جماع مجامعت) عقد زناشویی بستن طلب نکاح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنصاح
تصویر استنصاح
پند خواهی، اندرز خواهی، اندرز نیوشی
فرهنگ لغت هوشیار
زشت دانستن ناهنجار دانستن بد دانستن زشت شمردن قبیح دانستن مقابل استحسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصباح
تصویر استصباح
((اِ تِ))
روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنکاح
تصویر استنکاح
((اِ ت ِ))
عقد زناشویی بستن، طلب نکاح کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنجاح
تصویر استنجاح
((اِ تِ))
برآورده شدن حاجتی را طلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
((اِ تِ))
بیرون آوردن چیزی، ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباء
تصویر استنباء
((اِ تِ))
خبر جستن، در جستجوی خبر برآمدن، خبر پرسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استقباح
تصویر استقباح
((اِ تِ))
زشت شمردن، قبیح داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
برداشت، درک، دریافت، فهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد