جدول جو
جدول جو

معنی استقباح

استقباح((اِ تِ))
زشت شمردن، قبیح داشتن
تصویری از استقباح
تصویر استقباح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استقباح

استقباح

استقباح
زشت دانستن ناهنجار دانستن بد دانستن زشت شمردن قبیح دانستن مقابل استحسان
فرهنگ لغت هوشیار

استقباح

استقباح
زشت شمردن. (منتهی الارب). زشت داشتن چیزی. (زوزنی). ضد استحسان: ما یستقبح ذکره، حکم خواستن، طلب گزاردن. پرداختن دین خواستن. وام بازدادن طلبیدن. وام بازدادن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استصباح

استصباح
چراغ خواستن، چراغ افروختن روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
استصباح
فرهنگ لغت هوشیار

استقبال

استقبال
پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن، پیش آمدن، پیشواز رفتن، پیش رفتن، پذیره شدن، در دستور زبان علوم ادبی زمان آینده، در علوم ادبی سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر مانندِ این شعر، برای مِثال گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است (حافظ - ۱۱۰)، در استقبال از این غزل، برای مِثال بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است؟ (سعدی - ۳۴۷)
استقبال
فرهنگ فارسی عمید

استقبال

استقبال
به پیشواز کسی رفتن، پیشواز، پذیره، آینده، روبروی هم قرار گرفتن دو ستاره، اینکه شاعری شعر در وزن و قافیه شعر شاعرِ دیگری بگوید
استقبال
فرهنگ فارسی معین