جدول جو
جدول جو

معنی استصباح

استصباح((اِ تِ))
روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
تصویری از استصباح
تصویر استصباح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استصباح

استصباح

استصباح
چراغ خواستن، چراغ افروختن روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
استصباح
فرهنگ لغت هوشیار

استصباح

استصباح
چراغ فاگرفتن. (زوزنی). چراغ فراگرفتن. چراغ واگرفتن. افروختن چراغ. چراغ افروختن. (منتهی الارب). چراغ روشن کردن. استسراج. گیراندن چراغ با چراغی دیگر.
لغت نامه دهخدا

استقباح

استقباح
زشت دانستن ناهنجار دانستن بد دانستن زشت شمردن قبیح دانستن مقابل استحسان
فرهنگ لغت هوشیار

استصلاح

استصلاح
نیکویی کردن خواستن، نیک شدن نیک آمدن، استنباطی که قاضی از روی کلیات مصالح لازم الرعایه بدست میاورد. صلاح کاری را جستن
فرهنگ لغت هوشیار

استصلاح

استصلاح
استدلال در حکمی که قاضی بنا به مصلحتی استنباط کند و به آن رای بدهد، به دنبال صلاح کار بودن، نیکویی خواستن
فرهنگ فارسی عمید