جدول جو
جدول جو

معنی استناد - جستجوی لغت در جدول جو

استناد
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
تصویری از استناد
تصویر استناد
فرهنگ فارسی عمید
استناد
(مَ عَ)
پشت به چیزی واگذاشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پشت بچیزی بازدادن. پشت بازنهادن بسوی چیزی. (منتهی الارب). پشت دادن، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) : استنثر، استنشق الماء ثم استخرج ذلک بنفس الانف، و منهم من یفرق بین الاستنشاق و الاستنثار، فیجعل الاستنشاق ایصال الماء و الاستنشاراخراج ما فی الانف من مخاط و غیره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
استناد
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
فرهنگ لغت هوشیار
استناد
((اِ تِ))
پشت دادن به چیزی، نسبت دادن، سند و مدرک نشان دادن
تصویری از استناد
تصویر استناد
فرهنگ فارسی معین
استناد
گواهمندی، گواه
تصویری از استناد
تصویر استناد
فرهنگ واژه فارسی سره
استناد
اتکا، پشت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنجاد
تصویر استنجاد
کمک خواستن، یاری خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاد
تصویر استاد
کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
استاد سرا: از مناصب عهد خلفای عباسی که مامور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای
استاد دار: استادسرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
سندها، در علم حقوق نوشته های که وام یا طلب کسی را معین سازد یا مطلبی را ثابت کند، جمع واژۀ سند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
نسبت دادن، منسوب کردن، منسوب کردن حدیث به کسی، در دستور زبان علوم ادبی نسبت دادن گزاره به نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنان
تصویر استنان
راه خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ سَ)
شعر خواندن خواستن از کسی
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ نِ)
آب کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). استقاء. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ گُ تَ)
نیست ساختن. نیست کردن. افناء.
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
آهنگ کسی کردن، غلیظ شدن. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). سطبر شمردن چیزی را. (منتهی الارب). ترک گفتن چیزی بسبب غلظت و سطبر شدن. (مؤید الفضلاء). ستبر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه). غلیظ شمردن. (صراح) ، ناخریدن جامه را بسبب درشتی و گندگی. (منتهی الارب). ناخریدن جامه از بهر زفتی وی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ اَ)
مهتر قومی را کشتن یا او را اسیر کردن. (منتهی الارب). کشتن رئیس و سید خویش. مهتر قومی را کشتن و یا (به) اسیری گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، اجاره کردن، اجاره داری. و استجاره به جای استیجار غلط است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاستمدار و مارشال فرانسوی. مولد آژن. وی درمعاهدۀ نیمگ شرکت داشته است. (1607- 1686 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ گُ)
استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استوار گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری در بلژیک (فلاندر غربی) ، واقع در ساحل دریای شمال، دارای 45000 تن سکنه و صدف های مشهور و کنسروسازی
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ سَ)
دندان مالیدن. مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ اَ)
یاری خواستن. استعانت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از استاد
تصویر استاد
ماهر، با مهارت، حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
اوراقی که دارای ارزش مالی باشد، سند، اسناد بها دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنفاد
تصویر استنفاد
نیست خواستن، نیست ساختن، توان در باختن: از دست دادن توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنان
تصویر استنان
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاد
تصویر استنجاد
((اِ تِ))
شجاع شدن، یاری خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاد
تصویر استاد
((اُ))
آموزنده، معلم، آموزگار، مدرس دانشگاه ها، حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست، علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه، چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند، خط یا نق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
((اِ))
نسبت دادن چیزی به کسی، منسوب کردن حدیث به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاد
تصویر استاد
Master, Professor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استاد
تصویر استاد
мастер , профессор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استاد
تصویر استاد
Meister, Professor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استاد
تصویر استاد
майстер , професор
دیکشنری فارسی به اوکراینی