جدول جو
جدول جو

معنی استناد

استناد((اِ تِ))
پشت دادن به چیزی، نسبت دادن، سند و مدرک نشان دادن
تصویری از استناد
تصویر استناد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استناد

استناد

استناد
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
فرهنگ لغت هوشیار

استناد

استناد
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
استناد
فرهنگ فارسی عمید

استناد

استناد
پشت به چیزی واگذاشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پشت بچیزی بازدادن. پشت بازنهادن بسوی چیزی. (منتهی الارب). پشت دادن، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) : استنثر، استنشق الماء ثم استخرج ذلک بنفس الانف، و منهم من یفرق بین الاستنشاق و الاستنثار، فیجعل الاستنشاق ایصال الماء و الاستنشاراخراج ما فی الانف من مخاط و غیره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

استنجاد

استنجاد
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار

استنفاد

استنفاد
نیست خواستن، نیست ساختن، توان در باختن: از دست دادن توانایی
استنفاد
فرهنگ لغت هوشیار