جدول جو
جدول جو

معنی استنجاد

استنجاد((اِ تِ))
شجاع شدن، یاری خواستن
تصویری از استنجاد
تصویر استنجاد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استنجاد

استنجاد

استنجاد
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار

استنجاء

استنجاء
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
فرهنگ لغت هوشیار

استنفاد

استنفاد
نیست خواستن، نیست ساختن، توان در باختن: از دست دادن توانایی
استنفاد
فرهنگ لغت هوشیار