جدول جو
جدول جو

معنی استلباء - جستجوی لغت در جدول جو

استلباء
(مُ بَ)
فله مکیدن بچه از (مادر) خود. (منتهی الارب). مکیدن بره فلۀ میش را: استلباء الجدی الشاه، رضع لباءها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استحباب
تصویر استحباب
مستحب بودن امری، خوب و نیکو شمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَ / زِ یَ دَ / دِ)
گران و ناگوار شدن طعام.
لغت نامه دهخدا
(گُ)
اسیر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). برده گردانیدن. (منتهی الارب). سبی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ نِهْ)
روغن کشیدن از مسکه. (منتهی الارب). مسکه را روغن کردن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خیمه افراختن. خبا افراختن. خیمه زدن. (زوزنی). خباء زدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
سخن گوش کردن. استماع، سیاهی گرفتن از دوات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ستان خفتن. (مجمل اللغه) (منتهی الارب). بپشت واخسپیدن. بپشت واخوابیدن. به ستان واخفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر پشت واخسپیدن. (غیاث). بر قفا خفتن. (منتهی الارب). ستان افتادن. بر پشت افتادن. طاق باز خوابیدن: استلقی علی ظهره و نیز سلقته فاستلقی، ستان بر زمین افکندم او را پس ستان افتاد. (منتهی الارب) ، بر یک روش رفتن. (منتهی الارب) ، روان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث) ، همیشگی کردن. (منتهی الارب) ، همیشه بودن. (مجمل اللغه) (غیاث). اتصال. توالی. پیوستگی: از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرارهواداری درین باب... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه). بشرایط طاعت و استمرار بر قضیت عبودیت... قیام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 440).
- استمرار دادن، ادامه دادن.
- استمرار داشتن، باقی بودن. مستمر بودن.
، توانا گردیدن در برداشتن چیزی. (منتهی الارب) ، محکم و استوار شدن. (منتهی الارب). قوی شدن. استواری و روا شدن کار. استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، استمرت مریرته و مریره علیه، استحکم علیه و قویت شکیمته. (قطر المحیط) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُ فَ)
بازکاویدن. تفتیش کردن خبر را. (منتهی الارب). خبر خواستن. (زوزنی). خبر پرسیدن
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
بطی ٔ و درنگ کار شمردن کسی را. (منتهی الارب) ، دریافتن نیکویی را در کسی. (منتهی الارب). توسﱡم خیر، جستن و طلب کردن آهوان را در جای باش آنها بعد طلوع سهیل. (منتهی الارب). بصید شدن. (تاج المصادر بیهقی). برای شکار بیرون رفتن، پوشیدن پای تابه را برای شکار آهودر گرما. (از منتهی الارب) ، عاریت کردن پای تابه را برای شکار آهو در گرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شیر جستن. شیر خواستن. (زوزنی) ، استقتال. (تاج المصادر بیهقی). از مرگ باک نداشتن در حرب. (کنز اللغات) : و استشعرته بنوامیه و من لم یکن علی طریقه معاویه فی اقتفاء الحق من اتباعهم فاعصوصبوا علیه و استماتوا دونه. (مقدمۀ ابن خلدون چ 1274 بولاق ص 29 س 100) ، فربه شدن پس از لاغری، گستاخ بودن در کار. مستقل بودن در حرب، مرگ خواستن. (کنز اللغات)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ پَ رَ)
گول شمردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخذاء
تصویر استخذاء
فروتن خواهی فروتنی افتادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخبار
تصویر استخبار
خبر پرسیدن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحیاء
تصویر استحیاء
شرم خواستن، زندگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبطاء
تصویر استبطاء
درنگ خواهی کند یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبلال
تصویر استبلال
به خواهی بهبود جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثبات
تصویر استثبات
پا بر جا خواهی ایستاجویی، ایستاگری، رایزنی کاوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفاء
تصویر استحفاء
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداء
تصویر استجداء
دهش خواهی در یوزگی نیاز خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحباب
تصویر استحباب
دوست داشتن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحذاء
تصویر استحذاء
دم پایی خواستن، دهش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحصاء
تصویر استحصاء
شمار خواست آمار خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخباء
تصویر استخباء
تاژ افراشتن، به تاژرفتن (تاژ خیمه) چادر نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیباء
تصویر استیباء
بیمناک یافتن، ناگوارا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلقاء
تصویر استلقاء
((اِ تِ))
بر پشت خوابیدن، طاق باز خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباء
تصویر استنباء
((اِ تِ))
خبر جستن، در جستجوی خبر برآمدن، خبر پرسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحیاء
تصویر استحیاء
((اِ تِ))
زنده نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحیاء
تصویر استحیاء
((اِ تِ))
شرم داشتن، شرم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحلاء
تصویر استحلاء
((اِ))
شیرین شمردن، شیرین داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحباب
تصویر استحباب
((اِ تِ))
خوب و نیکو شمردن، مستحب دانستن
فرهنگ فارسی معین