معنی استحیاء - فرهنگ فارسی معین
معنی استحیاء
- استحیاء((اِ تِ))
- شرم داشتن، شرم کردن
تصویر استحیاء
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استحیاء
استحیاء
- استحیاء
- شرم داشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). باک داشتن. حیا داشتن. شرمندگی. خجلت. خجل. شرم. حیا کردن. استحاء.
لغت نامه دهخدا
استیحاء
- استیحاء
- جنبانیدن. (منتهی الارب) : استوحاه، حرکه. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
استحلاء
- استحلاء
- شیرین شمردن چیزی را. شیرین آمدن. (تاج المصادر بیهقی). شیرین آمدن به ذائقه، در خِبا درآمدن. (منتهی الارب). در خِباء شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا