معنی استحلاء - فرهنگ فارسی معین
معنی استحلاء
- استحلاء((اِ))
- شیرین شمردن، شیرین داشتن
تصویر استحلاء
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استحلاء
استحلاء
- استحلاء
- شیرین شمردن چیزی را. شیرین آمدن. (تاج المصادر بیهقی). شیرین آمدن به ذائقه، در خِبا درآمدن. (منتهی الارب). در خِباء شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
استحلال
- استحلال
- رواخواست بحلی خواستن حلال کردن طلبیدن، حلال ساختن حلال شمردن، حلال ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
استحلاف
- استحلاف
- سوگند خواستن سوگند خواهی سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن، سوگند دادن
فرهنگ لغت هوشیار