جدول جو
جدول جو

معنی استقص - جستجوی لغت در جدول جو

استقص(اُ تُ قُص ص)
رجوع به اسطقس شود
لغت نامه دهخدا
استقص((اُ تُ قُ))
کوشش تمام کردن، پی جویی، تفحص، استقصات
تصویری از استقص
تصویر استقص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استقا
تصویر استقا
نوشیدن آب، نوشاندن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقصا
تصویر استقصا
کوشش، تفحص و تحقیق کردن در امری، کوشش تمام کردن در مسئله ای و به نهایت آن رسیدن، بررسی دقیق کردن و امری را به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقصار
تصویر استقصار
مقصر شمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دُ فِ کَ)
جهد تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کوشش تمام کردن. (منتهی الارب). سعی و کوشش بسیار. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ کُ)
میانه روی خواستن. (منتهی الارب) ، فروتنی کردن. (منتهی الارب) (زوزنی) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). خوار گردیدن. فروتنی. حقارت. عجز. (غیاث). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است، معنی حقیقی استکانت مثل کین گردیدن باشد در حقارت. (از جاربردی شرح شافیه و کنز) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجّع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). ترجمه آن: فروتنی نمودو استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. (تاریخ بیهقی ص 310) ، تن دردادن. تن بنهادن. (تاج المصادر بیهقی). گردن نهادن.
- استکانت کردن، تمسکن کردن. تضرع کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ گُ)
مقصر شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). به کوتاهی نسبت کردن. (منتهی الارب). کسی را کوتاه آمدن. (تاج المصادر بیهقی). کوتاه آمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُگَ)
قصاص گرفتن خواستن از کسی. (منتهی الارب). قصاص دادن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طلب قصاص کردن، کلان پنداشتن کسی را، بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب). خود را بزرگ مرتبه پنداشتن. (غیاث). پندار تکبر کردن:
راه بنمایم ترا گر کبر بندازی ز دل
جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست.
ناصرخسرو.
، گردن کشی کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث) : و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصرّوا و استکبروا استکباراً. (قرآن 7/71). چون سلطان بر اصرار و استکبار او واقف گشت... (جهانگشای جوینی).
- استکبار کردن، تکبر کردن
لغت نامه دهخدا
(اُتُ قُس س)
رجوع به اسطقس و استقص شود، پشتواره برداشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِص ص)
نعت فاعلی از استقصاص. قصاص گرفتن خواهنده از کسی. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استقصاص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِنْ)
مستقصی. رجوع به مستقصی و استقصاء شود
لغت نامه دهخدا
کوشش تمام کردن جهد تمام کردن، دقت و تفحص کامل کردن پی جویی کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
کوشندگی، پی گیری، سختگیری، سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقصار
تصویر استقصار
میانه روی خواستن کوتاهی کرده دانستن کوتاه کردن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقصاد
تصویر استقصاد
میانه روی خواستن طلب اقتصاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خونخواهی، کیفرخواهی، سروته داستان را خواستن قصاص گرفتن خواستن از کسی قصاص دادن خواستن از کسی قصاص دادن خواستن طلب قصاص کردن، روایت کردن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقص
تصویر مستقص
خونبها خواهنده خونی خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقا
تصویر استقا
آب از چاه بر کشیدن آب کشیدن، آب خواستن طلب آب، نوشاندن آب و شراب
فرهنگ لغت هوشیار
جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقصاد
تصویر استقصاد
((اِ تِ))
میانه روی خواستن
فرهنگ فارسی معین
((اُ تُ قُ صّ))
جمع استقص یا اسطقس. این کلمه در اصل یونانی است و به معنی ماده و اصل هر چیزی. (عناصر چهارگانه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استقصاء
تصویر استقصاء
((اِ تِ))
کوشش تمام کردن، پی جویی، تفحص
فرهنگ فارسی معین
پی جویی، تتبع، تفحص، جستار
فرهنگ واژه مترادف متضاد