میانه روی خواستن. (منتهی الارب) ، فروتنی کردن. (منتهی الارب) (زوزنی) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). خوار گردیدن. فروتنی. حقارت. عجز. (غیاث). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است، معنی حقیقی استکانت مثل کین گردیدن باشد در حقارت. (از جاربردی شرح شافیه و کنز) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجّع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). ترجمه آن: فروتنی نمودو استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. (تاریخ بیهقی ص 310) ، تن دردادن. تن بنهادن. (تاج المصادر بیهقی). گردن نهادن. - استکانت کردن، تمسکن کردن. تضرع کردن
میانه روی خواستن. (منتهی الارب) ، فروتنی کردن. (منتهی الارب) (زوزنی) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). خوار گردیدن. فروتنی. حقارت. عجز. (غیاث). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است، معنی حقیقی استکانت مثل کین گردیدن باشد در حقارت. (از جاربردی شرح شافیه و کنز) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجّع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). ترجمه آن: فروتنی نمودو استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. (تاریخ بیهقی ص 310) ، تن دردادن. تن بنهادن. (تاج المصادر بیهقی). گردن نهادن. - استکانت کردن، تمسکن کردن. تضرع کردن
قصاص گرفتن خواستن از کسی. (منتهی الارب). قصاص دادن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طلب قصاص کردن، کلان پنداشتن کسی را، بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب). خود را بزرگ مرتبه پنداشتن. (غیاث). پندار تکبر کردن: راه بنمایم ترا گر کبر بندازی ز دل جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست. ناصرخسرو. ، گردن کشی کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث) : و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصرّوا و استکبروا استکباراً. (قرآن 7/71). چون سلطان بر اصرار و استکبار او واقف گشت... (جهانگشای جوینی). - استکبار کردن، تکبر کردن
قصاص گرفتن خواستن از کسی. (منتهی الارب). قصاص دادن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طلب قصاص کردن، کلان پنداشتن کسی را، بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب). خود را بزرگ مرتبه پنداشتن. (غیاث). پندار تکبُر کردن: راه بنمایم ترا گر کبر بندازی ز دل جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست. ناصرخسرو. ، گردن کشی کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث) : و انّی کلَّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اَصَرّوا و استکبروا استکباراً. (قرآن 7/71). چون سلطان بر اصرار و استکبار او واقف گشت... (جهانگشای جوینی). - استکبار کردن، تکبر کردن
کوشندگی، پی گیری، سختگیری، سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
کوشندگی، پی گیری، سختگیری، سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی