قصاص گرفتن خواستن از کسی. (منتهی الارب). قصاص دادن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طلب قصاص کردن، کلان پنداشتن کسی را، بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب). خود را بزرگ مرتبه پنداشتن. (غیاث). پندار تکبر کردن: راه بنمایم ترا گر کبر بندازی ز دل جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست. ناصرخسرو. ، گردن کشی کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث) : و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصرّوا و استکبروا استکباراً. (قرآن 7/71). چون سلطان بر اصرار و استکبار او واقف گشت... (جهانگشای جوینی). - استکبار کردن، تکبر کردن