جدول جو
جدول جو

معنی استغلاق - جستجوی لغت در جدول جو

استغلاق
(مَ گُ تَ)
بسته شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسته شدن سخن بر...مشکل شدن سخن. یقال: استغلق علیه الکلام. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
استغلاق
پیچیده سخنی سربسته گویی، آزاد نبودن در خرید و فروش
تصویری از استغلاق
تصویر استغلاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استغراق
تصویر استغراق
سخت به کاری مشغول شدن، بیش از حد به چیزی توجه کردن، در علم منطق همه را فراگرفتن، شامل همه شدن، در تصوف توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنان که از خودبی خود شود، مقام بی خودی و فنا، کنایه از از بین رفتن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغلال
تصویر استغلال
استثمار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ)
رهانیدن از بند. (غیاث) ، آشتی خواستن. (تاج المصادر بیهقی). آشتی و صلح خواستن. (زوزنی) ، بخشیدن رضا و خشنودی کسی را: استعتبه، بخشید اورا رضا، آرزو کردن چیزی. و منه قوله تعالی: و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین (قرآن 24/41) ، ای ان یستقیلوا ربهم لم یقلهم ای لم یردهم الی الدنیا، بازگردیدن از بدی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ فَ)
استحلاق اتان یا مراءه، نه سیر شدن از آرامش نه بارور شدن. (از منتهی الارب) ، استسلام. انقیاد. منقاد شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
استدلاق دلق، برآوردن دله را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ قَ خَ)
همه را فراگرفتن. (منتهی الارب). همه را فاگرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). استیعاب: اگر در شرح معالی و مغالی که ذات معظم این خواجۀ مکرّم و وزیر بینظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق اوراق بپایان نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی صص 19- 20) ، برگردیدن گونه از ترس و مانند آن. برگردیدن رنگ از ترس و مانند آن: استفعلونه (مجهولاً) ، برگردید گونۀ او از ترس. (منتهی الارب) ، تهبج. برآماسیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَسَ)
مؤلف فرهنگ آنندراج کلمه را عربی و بمعنی بالیدن نهال آورده و به این معنی در قوامیس نیافتیم. صاحب تاج العروس گوید: استغلب علیه الضحک ، اشتدّ، کاستغرب و غلبه علی نفسه اذا اکرهه.
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / طَ)
دانه برآوردن خوشه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غله آوردن خواستن. (منتهی الارب). از چیزی غله گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). از جایی غله گرفتن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرقاق
تصویر استرقاق
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرشاق
تصویر استرشاق
شرق شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرزاق
تصویر استرزاق
روزی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطلال
تصویر استطلال
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضلال
تصویر استضلال
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
نیکویی کردن خواستن، نیک شدن نیک آمدن، استنباطی که قاضی از روی کلیات مصالح لازم الرعایه بدست میاورد. صلاح کاری را جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
سزاوار شدن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزلال
تصویر استزلال
لغزیدن، لغزیدن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلال
تصویر استسلال
بر کشیدن شمشیروجزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
هلش خواهی، رهاندن، شکمروش رهایی خواستن، رهانیدن از بند، گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ژرف کاوی، غوته خوردن همه را فرا گرفتن همه را فرا رسیدن، غرق شدن غرقه گشتن، فرو رفتن در امری سخت سر گرم شدن بکاری تعمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاب
تصویر استغلاب
بالیدن نهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاط
تصویر استغلاط
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاظ
تصویر استغلاظ
غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را، غلیظ شدن ستبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغراق
تصویر استغراق
((اِ تِ))
همه را فرا گرفتن، غرق شدن، سخت سرگرم کاری شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلاظ
تصویر استغلاظ
غلیظ داشتن، غلیظ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلال
تصویر استغلال
((اِ تِ))
طلب غله کردن، غله گرفتن
فرهنگ فارسی معین