لغتی یونانی بمعنی زرنیخ سرخ است و آن نوعی از زرنیخ باشد که ارباب عمل داخل اکسیر کنند و زرنیخ احمر همانست. اگر با عصارۀ برگ درخت بزرالبنج بر شیب بغل که موی آنرا کنده باشند طلا کنند دیگر برنیاید و بفتح و ضم اول نیز گفته اند و بجای حرف ثالث بای ابجد هم بنظر آمده است و به اسقاط ثالث نیز به این معنی نوشته اند که اسرخا باشد. (برهان). زرنیخ سرخ. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). زرنیخ سرخ است و صفت زرانیخ گفته شود، طلب خوشنودی کردن. خواستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب). خوشنودی خواستن. (وطواط) (غیاث). رضامندی خواستن. (غیاث) ، خوشنود کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوشنود شدن. خوشنودی
لغتی یونانی بمعنی زرنیخ سرخ است و آن نوعی از زرنیخ باشد که ارباب عمل داخل اکسیر کنند و زرنیخ احمر همانست. اگر با عصارۀ برگ درخت بزرالبنج بر شیب بغل که موی آنرا کنده باشند طلا کنند دیگر برنیاید و بفتح و ضم اول نیز گفته اند و بجای حرف ثالث بای ابجد هم بنظر آمده است و به اسقاط ثالث نیز به این معنی نوشته اند که اسرخا باشد. (برهان). زرنیخ سرخ. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). زرنیخ سرخ است و صفت زرانیخ گفته شود، طلب خوشنودی کردن. خواستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب). خوشنودی خواستن. (وطواط) (غیاث). رضامندی خواستن. (غیاث) ، خوشنود کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوشنود شدن. خوشنودی
نگاهبانی فرمودن کردن. (تاج المصادر بیهقی). نگهبانی کردن خواستن. (زوزنی). نگاه داشتن خواستن. (منتهی الارب). استحفاظ. نگاه داشتن و حفظ از کسی خواستن. نگاهبانی از کسی طلبیدن.
نگاهبانی فرمودن کردن. (تاج المصادر بیهقی). نگهبانی کردن خواستن. (زوزنی). نگاه داشتن خواستن. (منتهی الارب). استحفاظ. نگاه داشتن و حفظ از کسی خواستن. نگاهبانی از کسی طلبیدن.