جدول جو
جدول جو

معنی استخلاف - جستجوی لغت در جدول جو

استخلاف
جانشین گزیدن، آب بر کشیدن جانشین کردن جانشین ساختن، جانشینی
تصویری از استخلاف
تصویر استخلاف
فرهنگ لغت هوشیار
استخلاف
کسی را به جای خود خلیفه کردن، جانشین کردن
تصویری از استخلاف
تصویر استخلاف
فرهنگ فارسی عمید
استخلاف
((اِ تِ))
جانشین ساختن، جانشین کردن
تصویری از استخلاف
تصویر استخلاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
رهایی جستن، رهاکردگی، ناب خواهی، از آن خود دانستن رهایی جستن خلاصی طلبیدن، رهانیدن رهاندن خلاص کردن، خاص خود کردن ویژه خویش ساختن تصرف: استخلاص بخارا بدست چنگیز، رهایی خلاص، جمع استخلاصات. رهانیدن، خلاص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخلاب
تصویر استخلاب
درویدن بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار خواست، شرمسار خواستن، خواری سبک داشتن خفیف دانستن خوار شمردن، سبکی خواری، جمع استخفافات
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند خواستن سوگند خواهی سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن، سوگند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحلاف
تصویر استحلاف
سوگند دادن، قسم دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخفاف
تصویر استخفاف
خفیف کردن، سبک کردن، خوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخلاص
تصویر استخلاص
آزاد کردن، رها کردن، آزاد شدن، رهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحلاف
تصویر استحلاف
((اِ تِ))
سوگند خواستن، قسم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استخلاص
تصویر استخلاص
((اِ تِ))
خلاصی طلبیدن، رهایی بخشیدن، رهایی، خلاص، مفرد استخلاصات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استخفاف
تصویر استخفاف
((اِ تِ))
سبک داشتن، خوار شمردن، مفرد استخفافات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلاظ
تصویر استغلاظ
غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را، غلیظ شدن ستبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاط
تصویر استغلاط
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاب
تصویر استغلاب
بالیدن نهال
فرهنگ لغت هوشیار
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشفاف
تصویر استشفاف
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلال
تصویر استسلال
بر کشیدن شمشیروجزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزلال
تصویر استزلال
لغزیدن، لغزیدن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلاب
تصویر استعلاب
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعطاف
تصویر استعطاف
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطلال
تصویر استطلال
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
هلش خواهی، رهاندن، شکمروش رهایی خواستن، رهانیدن از بند، گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه جویی، تازه یابی، شگفتیدن طرفه شمردن نو داشتن، نو پیدا کردن چیزی را، خوش کردن و شگفت داشتن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضلال
تصویر استضلال
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش
فرهنگ لغت هوشیار