- استخلاف
- جانشین گزیدن، آب بر کشیدن جانشین کردن جانشین ساختن، جانشینی
معنی استخلاف - جستجوی لغت در جدول جو
- استخلاف
- کسی را به جای خود خلیفه کردن، جانشین کردن
- استخلاف ((اِ تِ))
- جانشین ساختن، جانشین کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدی خواستن
گران فروشی، وام خواستن
رهایی جستن، رهاکردگی، ناب خواهی، از آن خود دانستن رهایی جستن خلاصی طلبیدن، رهانیدن رهاندن خلاص کردن، خاص خود کردن ویژه خویش ساختن تصرف: استخلاص بخارا بدست چنگیز، رهایی خلاص، جمع استخلاصات. رهانیدن، خلاص کردن
درویدن بریدن
خوار خواست، شرمسار خواستن، خواری سبک داشتن خفیف دانستن خوار شمردن، سبکی خواری، جمع استخفافات
سوگند خواستن سوگند خواهی سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن، سوگند دادن
سوگند دادن، قسم دادن
خفیف کردن، سبک کردن، خوار کردن
آزاد کردن، رها کردن، آزاد شدن، رهایی
غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را، غلیظ شدن ستبر شدن
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
بالیدن نهال
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
بر کشیدن شمشیروجزآن
لغزیدن، لغزیدن خواستن
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
مهربان شدن
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
هلش خواهی، رهاندن، شکمروش رهایی خواستن، رهانیدن از بند، گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
تازه جویی، تازه یابی، شگفتیدن طرفه شمردن نو داشتن، نو پیدا کردن چیزی را، خوش کردن و شگفت داشتن بچیزی
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش