استحاثۀ ارض، زیر و بالا کردن زمین و جستن آنچه در آن است. (منتهی الارب). تیله کنی. احاثه. بیرون آوردن. مستحاثات که در ترجمه کلمه فسیل بتازگی معمول است مشتق از همین مصدر است، تشنه گردیدن، استحشاش غصن، دراز شدن شاخ، استحشاش ساعدمراءه کف ّ او را، سطبر شدن ساعد زن تا کف او خرد نماید در برابر آن، استحشاش شحم ناقه را،باریک ساق کردن پیه شتر ماده را. (از منتهی الارب)
استحاثۀ ارض، زیر و بالا کردن زمین و جستن آنچه در آن است. (منتهی الارب). تیله کنی. اِحاثه. بیرون آوردن. مستحاثات که در ترجمه کلمه فسیل بتازگی معمول است مشتق از همین مصدر است، تشنه گردیدن، استحشاش غصن، دراز شدن شاخ، استحشاش ساعدمراءه کف ّ او را، سطبر شدن ساعد زن تا کف او خرد نماید در برابر آن، استحشاش شحم ناقه را،باریک ساق کردن پیه شتر ماده را. (از منتهی الارب)
مؤنث مستحال. رجوع به مستحال و استحاله شود، مرد که طرف ساق وی کج باشد: رجل مستحاله، کمان کژ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زمین ناهموار افتاده از یک سال یا سالها. (منتهی الارب). زمینی که یک سال یا بیشتر ترک شود و زراعت نشود. (اقرب الموارد). مستحیله. و رجوع به مستحیله شود
مؤنث مستحال. رجوع به مستحال و استحاله شود، مرد که طرف ساق وی کج باشد: رجل مستحاله، کمان کژ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زمین ناهموار افتاده از یک سال یا سالها. (منتهی الارب). زمینی که یک سال یا بیشتر ترک شود و زراعت نشود. (اقرب الموارد). مستحیله. و رجوع به مستحیله شود
پیوسته خون آمدن از زن بعد از ایام حیض. مستمر شدن بی نمازی پس از روزهای عادت. پیوستگی خون در زن. دائم خون روان شدن زن بمرض. خون دیدن زن از رگ عاذل از حیض. (منتهی الارب). استحاضه، خونی است که زن در کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز در حال حیض بیند و بیشتر از چهل روز در حال نفاس ببیند. (تعریفات جرجانی). استحاضه خونی است که از زن خارج میشود و نمی توان آنرا حیض یا نفاس قرار داد. خون استحاضه در غالب موارد این مشخصات را واجد است که، زردرنگ و سرد بود و بسستی خارج می گردد. استحاضه به اقسام قلیله و متوسطه و کثیره منقسم میشود و استحاضۀ قلیله عبارتست از آنکه خون پنبه ای را که در موضع گذارده شده است کاملاً فرانگیرد. استحاضۀ متوسطه استحاضه ایست که خون پنبه را کاملاً فراگرفته ولی بغیر پنبه سرایت نکند. استحاضۀ کثیره، عبارتست از آنکه خون علاوه بر فراگرفتن پنبه بغیر آنهم سرایت کند. در مورد استحاضۀ قلیله زن بتغییر پنبه و گرفتن وضوء برای هر نماز جداگانه مکلف و در استحاضۀ متوسطه علاوه بر این تکالیف، تغییر لته و غسل قبل از نماز صبح نیز لازم است. در مورد استحاضۀ کثیره علاوه بر وظایف شق اول و دوم وظیفۀ یک غسل قبل از نماز ظهر و عصر و غسل دیگر قبل از نماز مغرب و عشاء نیز اضافه میشود. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استحاضه لغهً مصدر استحیضت المراءه علی لفظ المجهول، ای استمر بها الدّم. و شریعهً دم او خروج دم من موضع مخصوص غیر حیض و نفاس و منها دم الاّیسه و المریضه و الصغیره. کذا فی جامعالرموز. و منها دم تراه المراءه اقل من ثلاثه ایام او اکثر من عشره ایام فی الحیض و من اربعین فی النفاس. کذا فی اصطلاحات السید الجرجانی. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، استحصاد زرع، بهنگام درو رسیدن کشت. (از منتهی الارب). بدرو آمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، استحصاد قوم، گرد آمدن با هم. درتافته شدن آنان با هم. (از منتهی الارب). فا هم آمدن قوم. (تاج المصادر بیهقی) ، استحصاد حبل، استوار گردیدن رسن و تافته شدن آن. (منتهی الارب). استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی)
پیوسته خون آمدن از زن بعد از ایام حیض. مستمر شدن بی نمازی پس از روزهای عادت. پیوستگی خون در زن. دائم خون روان شدن زن بمرض. خون دیدن زن از رگ عاذل از حیض. (منتهی الارب). استحاضه، خونی است که زن در کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز در حال حیض بیند و بیشتر از چهل روز در حال نفاس ببیند. (تعریفات جرجانی). استحاضه خونی است که از زن خارج میشود و نمی توان آنرا حیض یا نفاس قرار داد. خون استحاضه در غالب موارد این مشخصات را واجد است که، زردرنگ و سرد بود و بسستی خارج می گردد. استحاضه به اقسام قلیله و متوسطه و کثیره منقسم میشود و استحاضۀ قلیله عبارتست از آنکه خون پنبه ای را که در موضع گذارده شده است کاملاً فرانگیرد. استحاضۀ متوسطه استحاضه ایست که خون پنبه را کاملاً فراگرفته ولی بغیر پنبه سرایت نکند. استحاضۀ کثیره، عبارتست از آنکه خون علاوه بر فراگرفتن پنبه بغیر آنهم سرایت کند. در مورد استحاضۀ قلیله زن بتغییر پنبه و گرفتن وضوء برای هر نماز جداگانه مکلف و در استحاضۀ متوسطه علاوه بر این تکالیف، تغییر لته و غسل قبل از نماز صبح نیز لازم است. در مورد استحاضۀ کثیره علاوه بر وظایف شق اول و دوم وظیفۀ یک غسل قبل از نماز ظهر و عصر و غسل دیگر قبل از نماز مغرب و عشاء نیز اضافه میشود. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استحاضه لغهً مصدر اُستحیضت المراءه علی لفظ المجهول، ای استمر بها الدّم. و شریعهً دم او خروج دم من موضع مخصوص غیر حیض و نفاس و منها دم الاَّیسه و المریضه و الصغیره. کذا فی جامعالرموز. و منها دم تراه المراءه اقل من ثلاثه ایام او اکثر من عشره ایام فی الحیض و من اربعین فی النفاس. کذا فی اصطلاحات السید الجرجانی. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، استحصاد زرع، بهنگام درو رسیدن کشت. (از منتهی الارب). بدرو آمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، استحصاد قوم، گرد آمدن با هم. درتافته شدن آنان با هم. (از منتهی الارب). فا هم آمدن قوم. (تاج المصادر بیهقی) ، استحصاد حبل، استوار گردیدن رسن و تافته شدن آن. (منتهی الارب). استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی)