جدول جو
جدول جو

معنی استطاله

استطاله((اِ تِ لِ یا لَ))
دراز کشیدن، فزونی کردن، گردنکشی کردن
تصویری از استطاله
تصویر استطاله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استطاله

استقاله

استقاله
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار

استماله

استماله
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز
استماله
فرهنگ لغت هوشیار

استطالت

استطالت
دراز شدن دراز گشیدن، فزونی کردن، گردنکشی کردن تکبر کردن، گردن کشی گردن فرازی
فرهنگ لغت هوشیار

استطاره

استطاره
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
استطاره
فرهنگ لغت هوشیار

استطابه

استطابه
پاکی جستن، پاکیزه دانستن پاکیزگی خواستن پاکی جستن، پاک یافتن پاکیزه دانستن
فرهنگ لغت هوشیار