استحاثۀ ارض، زیر و بالا کردن زمین و جستن آنچه در آن است. (منتهی الارب). تیله کنی. احاثه. بیرون آوردن. مستحاثات که در ترجمه کلمه فسیل بتازگی معمول است مشتق از همین مصدر است، تشنه گردیدن، استحشاش غصن، دراز شدن شاخ، استحشاش ساعدمراءه کف ّ او را، سطبر شدن ساعد زن تا کف او خرد نماید در برابر آن، استحشاش شحم ناقه را،باریک ساق کردن پیه شتر ماده را. (از منتهی الارب)