جدول جو
جدول جو

معنی است - جستجوی لغت در جدول جو

است
پائئن واساس چیزی
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ لغت هوشیار
است
فعل سوم شخص مفرد معین که ماضی نقلی به کمک آن صرف می شود مثلاً گفته است، مقابل نیست، فعل سوم شخص مفرد مضارع از مصدر «بودن»، هست مثلاً هوا سرد است
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، وستا، ستا، برای مثال شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و است (فردوسی - ۴/۲۷۷)
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی عمید
است
استر
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی معین
است
((اَ))
استخوان، هسته میوه
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی معین
است
((اِ))
کون، دبر، نشیمن، نشستگاه، کفل، مقعد
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی معین
است
((اَ))
سوم شخص مفرد از مصدر «استن» [، هستن.] (زمان حال فعل «بودن»)، هوا روشن است
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی معین
است
سرین، کفل
تصویری از است
تصویر است
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استر
تصویر استر
قاطر
فرهنگ واژه فارسی سره
استاد از استاییدن یعنی ستایش کن، ستایش کننده ستاینده. آموزنده آموزگار معلم (مطلقا)، در اصطلاح امروز درجه ایست دانشگاهی بالاتر از دانشیار، ماهر حاذق سر رشته دار در کاری، خط یا نقطه یا سطحی که آنرا ماء خذ کار قرار دهند الگو دلیل، مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب میشود، عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی. استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استم
تصویر استم
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
روسی رواد: زمین پست وبلند پرآب و سبزه کلاک زمین مسطح و پهناور علفزار جلگه بزرگ علفزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استر
تصویر استر
(دخترانه)
ستاره، همسر یهودی خشایارشا پادشاه هخامنشی و برادرزاده مردخای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استا
تصویر استا
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، است، وستا، ستا، برای مثال وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی - ۵/۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استه
تصویر استه
خسته، درمانده، ستوه، بستوه، استوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استپ
تصویر استپ
جلگۀ وسیع علفزار بدون درخت در نواحی نیمه خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استر
تصویر استر
ماده ای چرب که از ترکیب یک الکل و یک اسید آلی به دست می آید و در ساختن مواد منفجره و خوش بو کردن بعضی مواد به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استن
تصویر استن
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استا
تصویر استا
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استپ
تصویر استپ
((اِ سْ تُ))
فرمان ایست، بایست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استپ
تصویر استپ
((اِ ت ِ))
جلگه وسیع و بی درخت، علفزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استن
تصویر استن
((اُ تُ))
استون، ستون، رکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استن
تصویر استن
((اَ س ِ تُ))
استون، مایعی است بی رنگ، فرار، سریع التبخیر و قابل اشتعال، با بوی اتری که از تقطیر یکی از استات ها به دست می آید و مانند یک حلال بکار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استم
تصویر استم
((اِ تَ))
ستم، ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استر
تصویر استر
((اَ تَ))
قاطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استه
تصویر استه
((اُ تِ))
کفل، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استه
تصویر استه
((اَ تِ))
دانه و هسته میوه ها، استخوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استه
تصویر استه
((اِ تُ))
مانده، درمانده، افسرده، ملول، استوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استر
تصویر استر
قاطر، حیوانی بزرگ تر از خر و کوچک تر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان به وجود می آید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راه های سخت و کوهستانی به کار می رود، ستر، چمنا، بغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استه
تصویر استه
هسته، برای مثال کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را استه باشد در میانه (ابوالمثل- مجمع الفرس - استه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استه
تصویر استه
ستیزه، لجاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استپ
تصویر استپ
فرمان ایست، بایست، نور بالای چراغ های جلو خودرو که معمولاً با دستۀ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل می شود، در ورزش فوتبال نگه داشتن و کنترل توپ با پا یا سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استم
تصویر استم
ستم، ظلم، جور، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استن
تصویر استن
واحد اندازه گیری نیرو در اصول m.t.s، برابر ۱۰۸ دین یا هزار نیوتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست
تصویر راست
حق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راست
تصویر راست
مستقیم، بی انحراف
فرهنگ لغت هوشیار