جدول جو
جدول جو

معنی است

است(اَ / -َسْ)
است. صورتی از کلمه هست. هست. (مؤید الفضلاء). و آن مفرد مغایب (سوم شخص مفرد) است از مصدر استن و بدین وجه صرف میشود: استم. استی. است. استیم. استید. استند. و گاهی بتخفیف چنین آرند: ام. ای. است. ایم. اید. اند.
است ه-رگ-اه به ماقبل متصل شود همزۀ آن ساقط شود مانند: آمده ست و جانست و دلست. اگر حرف آخر کلمه ماقبل، هاءغیرملفوظ باشد جایز است که همزه بجا ماند مانند: گفته است و گوینده است:
خدای جهان بر زبانم گواست
که گنج و سرای سپاهم تراست.
فردوسی.
من آنچه شنیدم بگفتمت راست
تو به دان کنون رای و فرمان تراست.
فردوسی.
ز چین تا به گلزریون لشکر است
بر ایشان چو خاقان چینی سر است.
فردوسی.
گفت (امیر محمد) مرادی دیگر است، اگر آن حاصل شود هرچه بمن رسیده است بر دلم خوش شود. (تاریخ بیهقی). و از کردۀ خود پشیمان شدند و زبانها بگشادند که ما بیچاره ها گنهکاریم، حکم تراست. (قصص الانبیاء ص 84).
ای لعبت خندان لب لعلت که گزیده ست
در باغ لطافت گل روی تو که چیده ست.
سعدی.
زسر تا پا گلی ای شاخ نازک
که برگت شیوه است و میوه ات ناز.
کمال خجندی.
این کلمه را قدما بکسر همزه تلفظ میکرده اند چنانکه امروز در اصفهان:
مر او را تو با ما بصحرا فرست
که صحرا کنون جنت دیگرست.
فردوسی.
در صفتت ملک راهزار دهان زاد
هر دهنی را از آن هزار زبانست
طبع ثنای ترا چنانکه بباید
خواست که گوید ز هیچ نوع ندانست
عقل کمال ترا در آنچه گمان برد
گشت که دریابد ای عجب نتوانست
بارۀ شبدیز تو به رفتن و جستن
نائب ابر بهار و باد بزانست.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا