رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، وادیان، والان، رازِنَج، رازیانَج، رازیام، بادتُخم، بَرهِلیا
ثروتمندان، اشراف، بزرگان، کسی که اخلاقی مانند اشراف و بزرگان دارد، اعیانی، بناها، ساختمان ها، اعیانی، مصالح ساختمان از قبیل سنگ، آجر، چوب، آهن، در، پنجره و امثال آن ها، عین
ثروتمندان، اشراف، بزرگان، کسی که اخلاقی مانند اشراف و بزرگان دارد، اعیانی، بناها، ساختمان ها، اعیانی، مصالح ساختمان از قبیل سنگ، آجر، چوب، آهن، در، پنجره و امثال آن ها، عین
جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود: اندر وی (قالیقله غازیانند بنوبت از هر جایی. (حدود العالم). غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. (تاریخ بیهقی). ساق چون تیر غازیان به قیاس گوش خنجر کشیده چون الماس. نظامی. ، بازیگران: کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند. خاقانی. ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است. خاقانی
جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود: اندر وی (قالیقله غازیانند بنوبت از هر جایی. (حدود العالم). غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. (تاریخ بیهقی). ساق چون تیر غازیان به قیاس گوش خنجر کشیده چون الماس. نظامی. ، بازیگران: کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند. خاقانی. ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است. خاقانی
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است، دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575 نفر میباشند، آب آن از چشمه و رودخانه رازآور تأمین میشود محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و برنج و توتون میباشد و شغل اهالی زراعت و جاجیم و گلیم بافی است، در فصل خشکی اتومبیل میتوان بدانجا برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است، دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575 نفر میباشند، آب آن از چشمه و رودخانه رازآور تأمین میشود محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و برنج و توتون میباشد و شغل اهالی زراعت و جاجیم و گلیم بافی است، در فصل خشکی اتومبیل میتوان بدانجا برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
شهری است متصل به بندر انزلی و در فاصله 3500 گزی شهر رشت و 136 هزارگزی بندر آستارا واقع و ضمیمۀ بندر انزلی است که بوسیلۀ دو پل بزرگ که از بناهای دوران پهلوی است از جزیره میان پشته به غازیان متصل است، فاصله بین غازیان و بندر انزلی یک کانال طبیعی است که مرداب را به دریای خزر متصل می کندو عرض آن کمتر از یک هزار گز است، در غازیان بناها وخیابانهای زیبا و بسیاری از مؤسسات دیگر وجود دارد، رجوع به انزلی شود، (ج 2 فرهنگ جغرافیائی ایران)
شهری است متصل به بندر انزلی و در فاصله 3500 گزی شهر رشت و 136 هزارگزی بندر آستارا واقع و ضمیمۀ بندر انزلی است که بوسیلۀ دو پل بزرگ که از بناهای دوران پهلوی است از جزیره میان پشته به غازیان متصل است، فاصله بین غازیان و بندر انزلی یک کانال طبیعی است که مرداب را به دریای خزر متصل می کندو عرض آن کمتر از یک هزار گز است، در غازیان بناها وخیابانهای زیبا و بسیاری از مؤسسات دیگر وجود دارد، رجوع به انزلی شود، (ج 2 فرهنگ جغرافیائی ایران)
دهی است از دهستان خرم رود بخش مرکزی شهرستان تویسرکان، واقع در 38هزارگزی باختر شهر تویسرکان، و 7هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن غلات دیمی، صیفی، کتیرا و لبنیات است، 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی قالی بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خرم رود بخش مرکزی شهرستان تویسرکان، واقع در 38هزارگزی باختر شهر تویسرکان، و 7هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن غلات دیمی، صیفی، کتیرا و لبنیات است، 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی قالی بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ناحیه ای از پنج بلوک عباسی فارس، مؤلف فارسنامۀ ناصری آرد: بلوک عباسی را بر پنج ناحیه قسمت کرده اند ’ناحیۀ ایسین و تازیان’، در قدیم این ناحیه یکی از هفت نواحی بلوک بودچنانکه در ذیل عنوان بلوک سبعه گذشت، درازی آن ناحیه از بند تا قریۀ سرخان پنج فرسخ و نیم و پهنای آن از یک فرسخ بیش نباشد، محدود است از مشرق بناحیۀ شمیل و از شمال بناحیۀ فین سبعه و از مغرب و جنوب بناحیۀ عباسی و قصبۀ آن را ایسین گویند، سه فرسخ شمالی بندرعباس است ... تازیان یک فرسخ در جانب شمال ایسین است، (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 226)، دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و در 30 هزارگزی شمال باختری بندرعباس و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی لار - بندرعباس واقع است، جلگه، گرمسیر و دارای 699 تن سکنه میباشد و آب آن از چاه و محصولش خرما و غلات است و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه آن مالرو و دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ناحیه ای از پنج بلوک عباسی فارس، مؤلف فارسنامۀ ناصری آرد: بلوک عباسی را بر پنج ناحیه قسمت کرده اند ’ناحیۀ ایسین و تازیان’، در قدیم این ناحیه یکی از هفت نواحی بلوک بودچنانکه در ذیل عنوان بلوک سبعه گذشت، درازی آن ناحیه از بند تا قریۀ سرخان پنج فرسخ و نیم و پهنای آن از یک فرسخ بیش نباشد، محدود است از مشرق بناحیۀ شمیل و از شمال بناحیۀ فین سبعه و از مغرب و جنوب بناحیۀ عباسی و قصبۀ آن را ایسین گویند، سه فرسخ شمالی بندرعباس است ... تازیان یک فرسخ در جانب شمال ایسین است، (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 226)، دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و در 30 هزارگزی شمال باختری بندرعباس و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی لار - بندرعباس واقع است، جلگه، گرمسیر و دارای 699 تن سکنه میباشد و آب آن از چاه و محصولش خرما و غلات است و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه آن مالرو و دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
تاخته تاخته و دوان دوان، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاخته و دوان دوان و شتابان، (آنندراج) (انجمن آرا)، شتابان، (غیاث اللغات)، دوان دوان و تازان، (فرهنگ نظام)، تاخت کنان، (ناظم الاطباء)، تازنده ای دونده، (آنندراج) : تازیان و دوان همی آمد همچو اندر فسیله ابر بهار، رودکی، روز جستن تازیان همچون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، تکاپوی مردم بسود و زیان به تاب و به دو هرسوئی تازیان، ابوشکور، به پیش افکند تازیان اسب خویش بخاک افکند هرکه آیدش پیش، دقیقی، بیامد هم آنگه خجسته سروش بخوشّی یکی راز گفتش بگوش که این بسته را تا دماوند کوه همی بر چنین تازیان بی گروه، فردوسی، بشد تازیان تا بدان جایگاه کجا بیژن گیو گم کرده راه، فردوسی، به یاری بیامد برش تازیان خروشان و جوشان و نعره زنان، فردوسی، بشد تازیان تا سر پل دمان به زه برنهاده دو زاغ کمان، فردوسی، زن مرد گوهرفروش آن زمان بیامد بنزدیک او تازیان، فردوسی، چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم از ایدر برو تازیان تا به روم، فردوسی، وزان سو که بگریخت افراسیاب همی تازیان تا بدان روی آب، فردوسی، لب از چارۀ خویش در خندخند چنین تازیان تا بکوه سپند، فردوسی، بیاید همی تازیان مادرم نخواهد کزین بوم و بر بگذرم، فردوسی، بدو گفت خیره منه سر بخواب برو تازیان نزد افراسیاب، فردوسی، ز کوه اندر آوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان، فردوسی، بشد تازیان با تنی چند شاه همی بود لشکر به نخجیرگاه، فردوسی، از ایدر برو تازیان تا به بلخ که از بلخ شد روز ما تار و تلخ، فردوسی، بشد تازیان تا بشهری رسید که آن را میان و کرانه ندید، فردوسی، شود تازیان تا بمرز ختن نداند که ترکان شوند انجمن، فردوسی، بدو گفت رستم که ای نامدار برو تازیان تا لب رودبار، فردوسی، تازیان اندرآمدند ز کوه رنگ چون ریگ بی کرانه و مر، فرخی، زان سپس کان سال سلطان جنگ را تازیان آمد به بلخ از مولتان، فرخی، هنوز از پی اش تازیان میدوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید، (بوستان)، ، متحرک، جنبان: دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان، ناصرخسرو، ای بشب تار تازیان بچپ و راست برزنی آخر سر عزیز بدیوار، ناصرخسرو، ، قصدکنان، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، جمع تازی که عربان باشند، (برهان)، عربان وعربی زبانان، (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام)، رجوع به تازی شود
تاخته تاخته و دوان دوان، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاخته و دوان دوان و شتابان، (آنندراج) (انجمن آرا)، شتابان، (غیاث اللغات)، دوان دوان و تازان، (فرهنگ نظام)، تاخت کنان، (ناظم الاطباء)، تازنده ای دونده، (آنندراج) : تازیان و دوان همی آمد همچو اندر فسیله ابر بهار، رودکی، روز جستن تازیان همچون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، تکاپوی مردم بسود و زیان به تاب و به دو هرسوئی تازیان، ابوشکور، به پیش افکند تازیان اسب خویش بخاک افکند هرکه آیدْش پیش، دقیقی، بیامد هم آنگه خجسته سروش بخوشّی یکی راز گفتش بگوش که این بسته را تا دماوند کوه همی بر چنین تازیان بی گروه، فردوسی، بشد تازیان تا بدان جایگاه کجا بیژن گیو گم کرده راه، فردوسی، به یاری بیامد برش تازیان خروشان و جوشان و نعره زنان، فردوسی، بشد تازیان تا سر پل دمان به زه برنهاده دو زاغ کمان، فردوسی، زن مرد گوهرفروش آن زمان بیامد بنزدیک او تازیان، فردوسی، چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم از ایدر برو تازیان تا به روم، فردوسی، وزان سو که بگریخت افراسیاب همی تازیان تا بدان روی آب، فردوسی، لب از چارۀ خویش در خندخند چنین تازیان تا بکوه سپند، فردوسی، بیاید همی تازیان مادرم نخواهد کزین بوم و بر بگذرم، فردوسی، بدو گفت خیره منه سر بخواب برو تازیان نزد افراسیاب، فردوسی، ز کوه اندر آوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان، فردوسی، بشد تازیان با تنی چند شاه همی بود لشکر به نخجیرگاه، فردوسی، از ایدر برو تازیان تا به بلخ که از بلخ شد روز ما تار و تلخ، فردوسی، بشد تازیان تا بشهری رسید که آن را میان و کرانه ندید، فردوسی، شود تازیان تا بمرز ختن نداند که ترکان شوند انجمن، فردوسی، بدو گفت رستم که ای نامدار برو تازیان تا لب رودبار، فردوسی، تازیان اندرآمدند ز کوه رنگ چون ریگ بی کرانه و مر، فرخی، زان سپس کان سال سلطان جنگ را تازیان آمد به بلخ از مولتان، فرخی، هنوز از پی اش تازیان میدوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید، (بوستان)، ، متحرک، جنبان: دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان، ناصرخسرو، ای بشب تار تازیان بچپ و راست برزنی آخر سر عزیز بدیوار، ناصرخسرو، ، قصدکنان، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، جمع تازی که عربان باشند، (برهان)، عربان وعربی زبانان، (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام)، رجوع به تازی شود
نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد، ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار تن میرسد و بیشتر کرد و مسلمانند، اراضی این ناحیه اغلب کوهستانی و کم حاصل است، (از قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای که مرکز قضایی است در سنجاق سلیمانیه از ولایت موصل که در 30 هزارگزی شمال غربی سلیمانیه و در ساحل رودی از شعبات دجله واقع است و قریب 3 هزار تن سکنه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد، ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار تن میرسد و بیشتر کرد و مسلمانند، اراضی این ناحیه اغلب کوهستانی و کم حاصل است، (از قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای که مرکز قضایی است در سنجاق سلیمانیه از ولایت موصل که در 30 هزارگزی شمال غربی سلیمانیه و در ساحل رودی از شعبات دجله واقع است و قریب 3 هزار تن سکنه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت