جدول جو
جدول جو

معنی ازغچ - جستجوی لغت در جدول جو

ازغچ(اَ غِ)
ازغج. گیاهی است که بر درخت پیچد و آنرا بعربی عشقه خوانند. (برهان). پیچک. ازغنج. (رشیدی). فرغند:
نهال قد من از عشق زرد شد آری
درخت خشک شود چون بر او تند ازغچ.
درویش سقا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازفچ
تصویر ازفچ
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ غَ)
صاحب زغب. پرزدار. مزغّب.
لغت نامه دهخدا
(غِ)
زاغ است. (الفاظ الادویه). و سامانی گوید: محفف زاغچه و زاغیچه است و زاغیژه نیز درست است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
بسان این دل سرگشته دم بدم دولاب
ز دست چرخ جفاجوی میزند غچ غچ
دلا منال که رفتند بلبلان چمن
وطن گرفته بگلزار عکه و زاغچ.
درویش سقا (از رشیدی) (از جهانگیری).
مؤلف فرهنگ نظام پس از نقل این دو بیت گوید: لفط زاغچ در شعر مذکور مخفف زاغچه است. لفظ علی حده نیست چنانکه بعض فرهنگ نویسان قرار داده اند - انتهی. و او خود زاغچ و زاغج را ذکر نکرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آنچه از شاخهای درخت ببرند و پیرایش دهند. (برهان). آنچه ببرند از شاخه های درخت انگور. (مجمع الفرس سروری). جلمه. (برهان) (مجمع الفرس). شاخه های بریدنی درخت که بریده باشند. قصابه. آزغ. آژغ. آزوغ. آژوغ. و رجوع به آزغ و ازگ شود. لکن معنی ازغ در بیت ذیل شوخ و چرک است، و برای شاخ و شاخ درخت تمثل بدان غلط است:
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این ازغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
ابوشکور.
و رجوع به اژغ شود، نشاط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثه اش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ
فرهنگ فارسی معین