جدول جو
جدول جو

معنی ازط - جستجوی لغت در جدول جو

ازط
کج زنخ، کوسه
تصویری از ازط
تصویر ازط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احط
تصویر احط
فرو افتاده تر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلط خلطها، صفرا و خون و بلغم و سودا، ترشحات نسوج آلی، ترشحات قصبه الریه و شعب آن که با سرفه بخارج دفع میشود، داروهای خوشبو. یا اخط اربعه. چهار نوع مزاج مردم: بلغم صفرا سودا دم (خون)، یا اخط ردیه. رطوبت فاسد و گندیده. یا اخط فاسده
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازو
تصویر ازو
مخفف از او
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازق
تصویر ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازج
تصویر ازج
ساختمان دراز سغ بی ادب، شوخ، ابروی کشیده، شترلنگ دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازم
تصویر ازم
پرهیز، خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعط
تصویر اعط
بلند بالا دراز
فرهنگ لغت هوشیار
ماست بندی درآمیختن کشک خوراندن ماست کشک: پینو (قرت ترکی) کشک پینو ماستینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انط
تصویر انط
راس (سفر) دور، زمین پرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا
زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازا
تصویر ازا
مقابل، برابر، رو به رو، جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازن
تصویر ازن
گازی سمّی، آبی رنگ و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعد و برق یا در اطراف ماشین های برق تولید می شود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروب ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
((اُ زُ))
ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجود است و به صورت متراکم در لایه بالایی جو زمین وجود دارد. باکتری کش و رنگ زداست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازل
تصویر ازل
((اَ زَ))
زمان بی ابتداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
ترکه، شاخ خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازخ
تصویر ازخ
((اَ زَ))
برجستگی کوچک روی پوست، زگیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازت
تصویر ازت
((اَ زُ))
نیتروژن، گازی است بی رنگ و بی بو و بی مزه. در آب بسیار کم حل می شود. علاوه بر هوا در سفیده تخم مرغ و گوشت و شیر و همچنین در شوره یافت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازت
تصویر ازت
نیتروژن، عنصر گازی بی رنگ و بی بو که تقریباً چهارپنجم هوا را تشکیل می دهد و در تهیۀ مواد منفجره و کودهای شیمیایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازطاق افکندن
تصویر ازطاق افکندن
برافکندن از تاک افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از
تصویر از
نشان دهندۀ آغاز و مبدا چیزی (شخص، حیوان، شیء، حالت، عدد و مانند آن)، از روی، از سر، به حکم، در قبال، در مقابل، در برابر، بر،
نشان دهندۀ ابتدای مکان مثلاً از تهران تا اصفهان، از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳)
نشان دهندۀ ابتدای زمان، برای مثال از صبح تا شام، خر ما از کرگی دم نداشت، من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (سعدی)،
اثر، تالیف مثلاً گرشاسب نامه از اسدی طوسی است،
نسبت به مثلاً فرزند شما از بقیۀ همکلاسی هایش زرنگ تر است، از مردم،
دربارۀ، درمورد، در خصوص، راجع به مثلاً از مدرسه چه خبر؟،
به سبب، به علت، به جهت مثلاً گریۀ او از خوشحالی است، چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه (رودکی - ۵۱۰)،
برای بیان نوع، جنس، صنف، طبقه و مانند آن به کار می رود مثلاً پیراهنی از پارچۀ اعلا،
متعلق به، مال مثلاً این کتاب از من است،
به وسیلۀ، با کمک، با مثلاً این وسیله از بهترین مواد اولیه ساخته شده است،
از جملۀ، جزء، درشمار مثلاً سعدی از بزرگان شیراز است، از سوی، از جانب، از طرف،
نشان دهندۀ منشا چیزی مثلاً کارون از ارتفاعات زردکوه سرچشمه می گیرد، تو را عدل نوشیروان است و از تو / غلامانت را تاج نوشیروانی (فرخی - ۳۷۱)،
نشان دهندۀ تفکیک، تمایز یا تشخیص مثلاً پس از قبولی در آزمون سر از پا نمی شناخت،
از جهت، از حیث، از لحاظ، از نظر، برای مثال از شما دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش (رودکی - ۵۰۴)،
نشان دهندۀ جزئی از یک کل مثلاً دو سال از دوران حبس می گذشت،
به، در، اندر، برای مثال توانگر به نزدیک زن خفته بود / زن از خواب شلپوی مردم شنود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)،
به جای کسرۀ اضافه به کار می رفت، برای مثال رودکی استاد شاعران جهان بود / صد یکی از وی تویی کسائی پرگست (کسائی - صحاح الفرس - ۴۲و۴۳)،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از
تصویر از
((اِ))
گریه، زاری. معمولاً با ترکیب از و جز می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از
تصویر از
علامت مفعول غیر صریح یا باواسطه، علامت ابتدا و آغاز، در، اندر، برای، بهر، به سبب، نسبت به، در مقایسه با، به دلیل، به علت، در، اندر، از سویی، از طرف، به جای، در عوض
فرهنگ فارسی معین