جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ازم

ازم

ازم
سخت گزیدن بتمام دهن. (منتهی الارب) ، بلا، امر بد و قبیح. ج، اَزامع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ازم

ازم
انگور. (غیاث اللغات) :
آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم
من نمی خواهم عنب، خواهم اُزُم.
مولوی
لغت نامه دهخدا

ازم

ازم
ناحیه ای از نواحی سیراف، دارای آبهای شیرین و هوای نیک و بدانجا منسوبست بحر بن یحیی بن بحر الازمی الفارسی و حسن بن علی بن عبدالصمد بن یونس بن مهران ابوسعید البصری معروف به الازمی. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا

احم

احم
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
فرهنگ لغت هوشیار