معنی ازگ - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ازگ
ازگ
- ازگ
- شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
ازگ
- ازگ
- شاخ خرد. شولان. ترکه: بر هر شاخ هزارهزار ازگ است، و بر هر ازگی هزارهزار برگ. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 177 س 7). رجوع به ازغ شود
لغت نامه دهخدا
ارگ
- ارگ
- قلعه کوچکی که در میان قلعه بزرگ سازند، قلعه، حصار یک نوع ساز شبیه پیانو یک نوع ساز شبیه پیانو
فرهنگ لغت هوشیار
ازا
- ازا
- مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار