جدول جو
جدول جو

معنی ازخ - جستجوی لغت در جدول جو

ازخ
شهری است در یازده فرسنگی سمرقند
لغت نامه دهخدا
ازخ(اَ زَ)
دانه های سخت باشد که از بدن آدمی برآید و درد نکند و آنرابعربی ثؤلول گویند. (برهان). سلعه. (منتهی الارب). زگیل. زخ. آزخ. آژخ. بالو. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: ثؤلول، و آنرا بشهر من یعنی گرگان گندمه گویند و اندر بعضی شهرهای خراسان ازخ گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : ثعران و ثعروران بالضم فیهما، دو ازخ غلاف نرۀ ستور و دو ازخ پستان گوسفند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازخ(اَ)
گاو نر. ارخ
لغت نامه دهخدا
ازخ((اَ زَ))
برجستگی کوچک روی پوست، زگیل
تصویری از ازخ
تصویر ازخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پازخ
تصویر پازخ
پاژخ، آزار، مالش، پامال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازن
تصویر ازن
گازی سمّی، آبی رنگ و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعد و برق یا در اطراف ماشین های برق تولید می شود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروب ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزخ
تصویر آزخ
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازا
تصویر ازا
مقابل، برابر، رو به رو، جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازل
تصویر ازل
آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا
زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
شعوری مؤلف لسان العجم این کلمه را بنقل از مجمعالفرس به معنی برق نوشته است و ظاهراً مصحف درخش یا آذرخش است. رجوع به آذرخش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخ
تصویر اوخ
ادات ناله و ندبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الخ
تصویر الخ
الی آخر، تا پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزخ
تصویر رزخ
خستن به نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی کوچک گوشتین برنگ پوست و سفت و سخت و غیرحساس که بر دستها و پاها و روی و اعضاافتد زگیل بالو واژو ثوء لول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازج
تصویر ازج
ساختمان دراز سغ بی ادب، شوخ، ابروی کشیده، شترلنگ دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازط
تصویر ازط
کج زنخ، کوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازق
تصویر ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازو
تصویر ازو
مخفف از او
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازخ
تصویر پازخ
پاژخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزخ
تصویر نزخ
آب تیره، چاه بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
ترکه، شاخ خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازل
تصویر ازل
((اَ زَ))
زمان بی ابتداء
فرهنگ فارسی معین
((اُ زُ))
ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجود است و به صورت متراکم در لایه بالایی جو زمین وجود دارد. باکتری کش و رنگ زداست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژخ
تصویر اژخ
((اَ ژَ))
برجستگی کوچک روی پوست، زگیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازم
تصویر ازم
پرهیز، خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره