- ازباء
- بارکردن
معنی ازباء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آتش کشیدن
دوستان، همنشینان، جمع حبا، جمع در جمع حبیب
ادبمندان جمع ادیب ادب دارندگان ادب دهندگان مردمان صاحب ادب و فرهنگ
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
گوالیدن (نموکردن)، پاکیزه گردانیدن، هده ستاندن
خشم گرفتن، سرزنش کردن، آک کردن (اک عیب)، خوار داشتن
بارکردن از پس راندن
فرو رفتن خور مویزکردن کشمش ساختن از در برای نمونه: به جای از باب آشتی از در آشتی
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرزند زیرک داشتن، داد وهش، بزرگداشت، نشان از پدر داشتن، بالیدن
آخالها، خاک روبه ها، دورکردن
بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن
جمع عبء سنگین ها بارها
جمع طبیب، پزشکان جمع طبیب پزشکان
دور کردن، برگردانیدن
نرمه بارش
پدر (کشیش)، راهنما، آگاهاندن، دوری، جدایی، راندن، جمع نباء، خبرها، آگاهیها، داستانها، خبر دادن، آگاهانیدن آگهی دادن، آگاه کردن
به گونه رمن گردها گرد بر انگیختن
لبیب ها، صاحبان خرد، مردمان عاقل، جمع واژۀ لبیب، خردمندان، ذوی الالباب، اهل عقول، اولوالالباب، ذوی العقول، اهل خرد
جمع عب، سنگین ها، بارها
برابر، جا، روبه روی، برابری برابرانه مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
تن زدگی، روی تافت، سرپیچی