- ارکب
- کلان زانو، جمع رکب، شترسواران اسب سواران
معنی ارکب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مورب
پیمانه بزرگ
کوتاه و کلان، کس گنده (کس زهار زن)
ناتوان تر
ماهی یونس
برنشاندن سوار گرداندن
گردن کلفت
ترتر نم دارتر
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
سرگردان، تن آسایی
خرگوش
آمیخته، همکرد، دوات، رهوار
سوار بر اسب یا شتر
ستمکار، کجشانه
همگری هم آمیزی، بر هم نشینی -1 استوار شدن بر هم نشستن، سواری
سوار، سوار بر اسب یا شتر
بر هم نشستن، به هم پیوستن، استوار شدن
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره، در علم زیست شناسی خرگوش
هرچه بر آن سوار شوند، حیوانی که بر آن سوار شوند
کج، خمیده، به صورت کج مثلاً کمد را اریب گذاشته بود
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج،
عاقل، دانا، خردمند، متدبّر، متفکّر، فروهیده، نیکورای، داناسر، بخرد، صاحب خرد، فرزانه، راد، خردور، پیردل، لبیب، فرزان، خردومند، خردپیشه، حصیف
ترکیب شده، آمیخته شده، آنچه از دو یا چند جزء ترکیب شده باشد
در علم شیمی ویژگی جسمی که از دو یا چند عنصر مختلف ترکیب شده و قابل تجزیه باشد
ویژگی جسم یا ماده ای که بیش از یک عنصر در ساختمان آن باشد
ماده ای برای نوشتن یا چاپ کردن اوراق که از دوده تهیه می شود
در علم شیمی ویژگی جسمی که از دو یا چند عنصر مختلف ترکیب شده و قابل تجزیه باشد
ویژگی جسم یا ماده ای که بیش از یک عنصر در ساختمان آن باشد
ماده ای برای نوشتن یا چاپ کردن اوراق که از دوده تهیه می شود
همیشه بهار (حیالعالم) از گیاهان
آنچه که بر آن سوار شوند، سواری، بارگیر
خردمند، زیرک، دانا
((مُ رَ کَّ))
فرهنگ فارسی معین
ترکیب شده، آمیخته شده، ماده ای سیاه رنگ که از دوده و مواد دیگر به دست می آید و از آن برای نوشتن و چاپ استفاده می شود
آگاه دانا زیرکی، نوزاد جانور درشته نیاز آهنگ آماج حاجت قصد مقصود غایب، جمع آراب