- ارمیدن
- آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
معنی ارمیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استراحت کردن
قیمت کردن، بها داشتن
آسوده، ساکن، بی حرکت
خشمناک شدن، دشنام دادن، غریدن
ارزش داشتن، قیمت داشتن، بها داشتن، برای مثال به نزد کهان و به نزد مهان / به آزار موری نیرزد جهان (فردوسی۲ - ۲۹۱) ، دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی (سعدی۲ - ۶۷۹) برابر بودن بهای چیزی با پولی که در ازای آن داده می شود، سزاوار بودن، لایق بودن، شایستن
آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
خشمناک و کینه ور شدن، ستیزه نمودن
فرانسوی گلبویه از گیاهان
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
منحل کردن
احترام، بزرگ داشت
ارامنه
کادو، هدیه
ترسیدن بیم داشتن بیمناک گردیدن از ترس موی بدن راست شدن و پوست بدن فراهم آمدن
قیمت کرده، قیمت شده
یق ارزیدن شایسته ارزش
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
یکی از گونه های نوع مریم گلی جزو تیره نعنائیان که در اروپای مرکزی میروید
پارسی تازی گشته آهن نرم
گیاهی است بیابانی برگهایش شبیه برگ ابهل و بلندیش شبیه غلاف لوبیا جا داردتخمهایش سیاه و در طب بکار میرود
تربیت کننده، مربی
تحفه ای که از جایی بجایی دیگر برند سوغات ره آورد سفر
آرزو و حسرت بردن، افسوس و پشیمانی خوردن
بر پا شدن
نافرمانی کردن
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه