جدول جو
جدول جو

معنی آرمیدن

آرمیدن
آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آرمیدن

آرمیدن

آرمیدن
خفتن، استراحت کردن، قرار یافتن، آرام شدن، صبر کردن، آرامیدن
آرمیدن
فرهنگ فارسی معین

آرمیدن

آرمیدن
شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه، لولمان. قریه ای به گیلان نزدیک آستانۀ سیدجلال الدین اشرف، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا

آرامیدن

آرامیدن
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه
فرهنگ لغت هوشیار