جدول جو
جدول جو

معنی ارجیره - جستجوی لغت در جدول جو

ارجیره
ارغیره (؟). یکی از کوره های اندلس بقول محمد بن احمد الرازی الاندلسی. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 40 و 76 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارزینه
تصویر ارزینه
(دخترانه)
ارزنده، گرانبها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکیده
تصویر ارکیده
(دخترانه)
گلی با رنگهای درخشان که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگتر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انجیرک
تصویر انجیرک
گیاهی از تیرۀ آلاله، که سرشاخه های سمّی آن خاصیت دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیره
تصویر اسپیره
گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیره
تصویر انجیره
سوراخ، سوراخ معقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارکیده
تصویر ارکیده
نوعی گل سرخ و صورتی که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگ تر است، گیاه علفی و زینتی این گل از خانوادۀ ثعلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیده
تصویر انجیده
ریزریزشده، زخم خورده، آزرده، زخمی، برای مثال زمین خسته از خون انجیدگان / هوا بسته از آه رنجیدگان (نظامی۵ - ۷۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
موضعی است مذکور در داستان مالک بن حریم الهمدانی در جاهلیت و مذکور در شعر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ جی یَ)
هر چیز امیدداشته شده. امیدداشته: ما لی فی فلان ارجیه، مرا بفلان امیدی نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ناوچۀ مقعد و سوراخ کون. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). سوراخ مقعد. حلقۀ دبر. (از انجمن آرا) (آنندراج). حلقۀ دبر. (فرهنگ سروری). درۀ مقعد. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء). سوراخ کس زنان و حلقۀ کون. (از شعوری ج 1 ورق 129). دبر. است:
هر که شد کون پرست بر خیره
تیز یابد عوض ز انجیره.
سنایی.
اگر چه بدسگال آستانت
بغایت سخت چشم و خیره باشد
ولی تا بنگرد از انتقامش
بدامش خرزه در انجیره باشد.
شمس فخری.

انجیر. (برهان قاطع). انجیر که میوۀ انجیربن باشد. (ناظم الاطباء). تین. (مؤید الفضلاء) :
در لبت صدهزار دل گم شد
همچو گاورسها در انجیره.
شرف الدین شفروه (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ / رِ)
دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز با 190تن سکنه. آب آن از رود خانه سیوند و محصول آن غلات، چغندر و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ماده ملون که قدما آن را نوعی صدف استخراج می کردند، رنگ سرخ که به بنفش زند ارغوانی، خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجیده
تصویر انجیده
ریزه ریزه شده ریز ریز شدن، آزرده زخم خورده
فرهنگ لغت هوشیار
مادر اندر زن پدر: چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی ک چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره ک (مولوی انجمن آنند) توضیح در دیوان کبیر مصحح آقای فروزانفر نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجیحه
تصویر ترجیحه
امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
خلاشه و خاشاکی که پس از پوشش خانه بر بام اندازند تا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجاره
تصویر جرجاره
آسیا سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجیرک
تصویر انجیرک
علف بواسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجاره
تصویر الجاره
پلاخور
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گزنه ها جزو دسته توتها که بلندیش تا 12 متر میرسد و بر خلاف توت یک پایه است و گلهای نر و ماده اش بر روی یک درخت است تین
فرهنگ لغت هوشیار
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشجاره
تصویر اشجاره
قدومه
فرهنگ لغت هوشیار
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیده
تصویر ارزیده
قیمت کرده، قیمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجوحه
تصویر ارجوحه
بادپیچ تاب، آلاکلنگ، دشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجوزه
تصویر ارجوزه
شعر خواندن در معرکه و جنگ، خودستائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجیه
تصویر ارجیه
دیرشده پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
((اُ دِ))
گیاهی از طایفه ثعلب که بعضی از انواع آن دارای گل های زیبا است و به عنوان گل زینتی در باغچه یا گلدان کاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجوزه
تصویر ارجوزه
((اُ زَ))
قصیده در بحر رجز، شعر کوتاه، مفرد اراجیز
فرهنگ فارسی معین
((اِ رَ یا رِ))
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ فارسی معین
((اَ رَ یا رِ))
خلاشه و خاشاکی که پس از پوشش خانه بر بام اندازند تا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
((زَ رِ))
رشته، هر چیز شبیه به زنجیر، چرخه، مجموع فرایندهای مرتبط با هم، شیارهای لبه سکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
سریال، سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره