- ارجح
- رحجان، راجع تر، افضل
معنی ارجح - جستجوی لغت در جدول جو
- ارجح ((اَ جَ))
- بهتر، خوب تر، فزون تر، برتر
- ارجح
- برتر، بهتر، خوب تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی تمشک، در صفحات شمالی خراسان (مرز روسیه) بدرخت ارس اطق میگردد
امیدوارم متکلم وحده مضارع از مصدر (رجا) امید دارم امیدوارم: (تکیه برهمت و مرت تست طمع من وفا شود ارجو) (سوزنی) توضیح: عالبا پس از آن (که) آید: فرخنده و فرخ بر میر منی امروز ارجو که همایون و مبارک بود ای فال. (فرخی)
قوی، مردکلان پای، بزرگ پای
اریباندن، برتر دانستن
امید بخشیدن، دیر کاری، جمع رجا، کناره ها کرانه ها طرف ها گوشه ها. امیدوار کردن، واپس بردن کار را به تاء خیر انداختن وا پس داشتن پس افکندن باز پس بردن سپس انداختن کاری را
گشاده گام: کسی که گشاد گشاد راه میرود گشاد فراخ
چربیده، افزون، غالب، فائق، بازگردنده، با آینده
گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات
نواحی، اطراف، کناره ها
برتر، بهتر، افزون، غالب
برتری و فزونی یافتن، برتری جستن
برتری داده شده، افزونی داده شده
به تاخیر انداختن کاری، امیدوار کردن
ویژگی اسبی که یک پا یا یک دستش سفید باشد
برتری داده برتر برتری دهنده ترجیح داده شده برتری داده جمع مرجحین. ترجیح دهنده برتری دهنده جمع مرجحین
احترام، بزرگ داشت، حرمت، قدر
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
ارزش، بها، برای مثال کسی را که فام است و دستش تهی ست / به هر جای بی ارج و بی فرهی ست (فردوسی - ۶/۵۴۰) ، احترام، قدر
ارز، ارزش، رتبه، مقام