لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)
لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
قریه ای از نواحی أستوا از اعمال نیشابور و ابوعبداﷲ الحسن بن اسمعیل بن علی الارتیانی النیسابوری (متوفی پس از 310 هجری قمری) بدانجا منسوبست. (معجم البلدان)
قریه ای از نواحی أستوا از اعمال نیشابور و ابوعبداﷲ الحسن بن اسمعیل بن علی الارتیانی النیسابوری (متوفی پس از 310 هجری قمری) بدانجا منسوبست. (معجم البلدان)
گرو گرفتن. (منتهی الارب). گرو ستدن. بگرو ستاندن. بگرو فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرو کردن: و چون ملکی یا ناحیتی مسلم شدی صاحب آن ملک را بر سبیل ارتهان بخوارزم آوردندی. (جهانگشای جوینی) ، آسایش. راحت یافتن: کفو باید هر دو جفت اندر نکاح ورنه ننگ آید، نماندارتیاح. مولوی. ، بنوبت کاری کردن، رغبت کردن بچیزی، رحمت. شفقت. ترحم. رحمت آوردن، ارتاح اﷲ له، از بلا نجات بخشد او را خدا. (منتهی الارب)
گرو گرفتن. (منتهی الارب). گرو ستدن. بگرو ستاندن. بگرو فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرو کردن: و چون ملکی یا ناحیتی مسلم شدی صاحب آن ملک را بر سبیل ارتهان بخوارزم آوردندی. (جهانگشای جوینی) ، آسایش. راحت یافتن: کفو باید هر دو جفت اندر نکاح ورنه ننگ آید، نماندارتیاح. مولوی. ، بنوبت کاری کردن، رغبت کردن بچیزی، رَحمت. شفقت. ترحم. رحمت آوردن، ارتاح اﷲ له، از بلا نجات بخشد او را خدا. (منتهی الارب)