آکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آکنده شدن با هم و درآکنده شدن از گوشت و جز آن. (منتهی الارب). پرگوشت شدن تن. (آنندراج) ، پیوسته شدن. (منتهی الارب). پیوسته گردیدن هر چیزی
آکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آکنده شدن با هم و درآکنده شدن از گوشت و جز آن. (منتهی الارب). پرگوشت شدن تن. (آنندراج) ، پیوسته شدن. (منتهی الارب). پیوسته گردیدن هر چیزی
لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)
لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).