معنی ارتماس - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ارتماس
ارتماس
- ارتماس
- آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ارتماس
- ارتماس
- به آب فروشدن. (منتهی الارب). فروشدن در آب. اغتماس. انغماس. غمس. در آب غوطه خوردن
لغت نامه دهخدا
ارتماسی
- ارتماسی
- غسل ارتماسی، فرو رفتن در آب کریا جاری به قصد غسل
فرهنگ لغت هوشیار