جدول جو
جدول جو

معنی ارتجا - جستجوی لغت در جدول جو

ارتجا
امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا. به ارتجال به بدیهه بی درنگ مرتج در حال
فرهنگ لغت هوشیار
ارتجا
امید داشتن، امیدوار بودن، امیدواری
تصویری از ارتجا
تصویر ارتجا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
بالبداهه سرائیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاع
تصویر ارتجاع
بخشیدن را باز گرفتن، بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاس
تصویر ارتجاس
غرش آسمان، تنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاز
تصویر ارتجاز
رجز و شعر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
لرزه، لرزیدن، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
امید بستن امیدواری امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاع
تصویر ارتجاع
واپسگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
لرزیدن، جنبیدن، تپیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتجاع
تصویر ارتجاع
بازگشتن به حال اول، برگشتن، کنایه از ضدیت و مخالفت با تجدد جامعه و تمایل به اوضاع قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
بی اندیشه و بی تامل سخن یا شعر گفتن، بالبداهه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
((اِ تِ))
بی اندیشه و به بدیهه سخن و شعر گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتجاع
تصویر ارتجاع
((اِ تِ))
بازگشتن، بازگشت، باز گردانیدن، نیروهای کهنه گرا و مخالف پیشرفت و تمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
((اِ تِ))
جنبیدن، لرزیدن، موج زدن دریا، لرز، لرزه، تشویش، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتجاء
تصویر ارتجاء
((اِ تِ))
امیدوار بودن، امیدواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتکا
تصویر ارتکا
استوانیدن (استوانی اعتماد)
فرهنگ لغت هوشیار
برشدن برآمدن بالارفتن، برکشیدن بالابردن با رفتن بر با رفتن به با بر شدن، بر رفتن بلند بر آمدن پرشدن، صعود، آنست که شاعر صفتی آغاز کند و به مراتب با رود: (در سراب افتد اگر یک قطره خون از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات) یا قانون نشوء و ارتفاء. قانون تکامل (نظریه داروین)
فرهنگ لغت هوشیار
پسندیدن، خرسندی، برگزیدن پسندیدن خشنود کردن، اختیار کردن گزیدن بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رشوه ستدن، رشوت ستاندن، رشوه گرفتن، رشوه خوردن، پارک گیری، بدگند گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
پناه بردن پناه جستن پناهیدن، (التجا بسایه دیواری کردم) (گلستان)، پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجک
تصویر ارتجک
برق آسمانی، رعد و برق، برای مثال شه نشسته به پشت فیل چو ابر / انکره زر چو ارتجک در دست (فریدالدین احول- مجمع الفرس - ارتجک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتضا
تصویر ارتضا
خشنود و خرسند شدن، رضایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التجا
تصویر التجا
پناه بردن، پناهنده شدن، پناه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
پیشرفت، ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتشا
تصویر ارتشا
رشوه گرفتن، رشوه خوردن، رشوه خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتاج
تصویر ارتاج
((اِ))
در را محکم بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتقا
تصویر ارتقا
Preferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی