- اذمار
- جمع ذمر، دلیران، زیرکان، یاوران: یاری دهندگان
معنی اذمار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ثمار و جج ثمر میوه ها میوه آوردن درخت بار آوردن، میوه دار شدن میوه دادن میوه دار گشتن
گره زدن گیسو پشت سر، گرد آوردن اسپان را، دمه دادن
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
نکوهیده یافتن، زنهار دادن، زنهار گرفتن برای دیگری، خوار شمردن، بازماندن
دعاها، وردها، ج ذکر
پس انداز کردن پس انداز
جمع سمر، حکایتها، افسانه ها
شتاباندن، در نور دیدن
جمع صمر، لبه ها ترش شدن شیر، گرد آوردن کالا
در دل نهادن داشتن چیزی را
عمر، زندگانی
ماه ازشب سوم تا آخر ماه، قمرها، ماهها
جمع غمر، گول ها کار نادیدگان جمع غمر غمر کارنادیدگان نا آزمودگان
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
یاد کسی آوردن، یادآوری
ادخار، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوختن
ثمرها، بارهای درخت، میوه ها، جمع واژۀ ثمر
عمرها، حیات ها، زندگی ها، کنایه از اشخاص بسیار محبوب و عزیز، جمع واژۀ عمر
قمرها، ماه ها، کنایه از زنان زیبا، جمع واژۀ قمر
در دستور زبان ضمیر آوردن برای اسمی در کلام، به ضمیر آوردن، در علم عروض ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود، در ضمیر نگه داشتن، در دل پنهان داشتن، در دل نهان داشتن
سمرها، قصه ها و افسانه هایی که در شب بگویند، افسانه های شب، جمع واژۀ سمر
جمع سمر
ماه ها، سیارات کوچکی که به دور یکی از سیارات می گردند، در فارسی، کشورهای ضعیفی که از نظر سیاسی پیرو کشورهای قوی تر می باشند
غمرها، مرد بی تجربه ها، نادان و احمق ها، جاهل ها، جمع واژۀ غمر
ذکرها، یادها، آوازه ها، دعاها، نماز ها، ورد ها، جمع واژۀ ذکر
زینهار، عهد، زنهار
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر
آنچه نگهداری و حمایتش بر شخص واجب و سزاوار باشد از زن و فرزند و اهل و خانواده و حرم