- اذل
- خوار تر ذلیل تر خوارتر. خوار پنداشتن کسی را خوارشمردن خوار و ذلیل گرفتن کسی را
معنی اذل - جستجوی لغت در جدول جو
- اذل
- ذلیل تر، خوارتر، پست ترین
- اذل ((اَ ذَ لّ))
- ذلیل تر، خوارتر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ذلیل، نرم دلان، خواران خوارشدگان، جمع ذلیل ذلیل شدگان خوار شدگان خواران،جمع ذلول نرم شوندگان نرم دن
زبان تیز، نیزه تیز
کشیده بینی خوش دماغ
پست ها، خوار ها، جمع واژۀ ذلیل، رام ها، مطیع ها، جمع واژۀ ذلول
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
هزیمت یافته
بذل کننده، بخشنده، سخی
ملامت کننده، نکوهش کننده، سرزنش کننده، ملامتگر
هزیمت یافته، آنکه از یاری، نصرت و اعانت دیگری خودداری کند
رگ دشتان، نکوهشگر ملامت کننده ملامتگر جمع عذله عذال عذل عاذلات عواذل
میانشب
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
بی آراماندن، تیز کردن تند و تیز کردن، سست گرداندن، سرگین انداختن پرندگان
نرم و روان شدن، نرمی
ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن، خواری، ذلت
ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن، خواری، ذلت
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرانسوی سرشانه
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
فرومایه کردن: ناکس گردانیدن فرومایه ترین ناکس ترین پزوی رذیل تر خوارتر زبون تر پست تر اخس دون تر فرومایه تر ناکس تر
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
گاودشتی، مرد دراز
چون برای آن که پس ناگاه رنجه کردن، رنجه شدن، رنجش
همیشگی، دیرینگی
کارد، شمشیر، نیزه
دست معیوب واز کار افتاده وبمعنی رتبه وپایه ونردبان هم میباشد، نمونه گونیای خیاطی
حرف نهم از الفبای عربی (ابتث) و حرف یازدهم از الفبای فارسی به شتاب رفتن، دراز شدن، شوخ چشمی
سرشانه
بار، خوردن، خورش
آغازه، بن، ریشه، بیخ، بنیان