- ادماع
- خوار گرداندن بدبخت کردن بیچاره کردن
معنی ادماع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عزم کردن بر کاری، متفق شدن ج جمع ج جمع
زره پوشیدن (مردان)، پیرهن پوشیدن (زنان)، جمع درع، زره ها، پیرهن ها
جمع ادم، گند مگونان پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن، یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن
زشتکاری بدکاری فرزند زشت یافتن
در پرده داشتن، استوار شدن، باریکمانی، خلاندن، در جامه پیچیدن، پرخیده گویی
خون آلودن خون ریختن
زبان نمودن زبان بیرون آوردن از تشنگی
آهنگ کردن، خواستن و انجام دادن، جابه جا روییدن، دل بر کار نهادن عزم بر کاری کردن، قصد کردن دل بر کاری نهادن، آهنگ کردن، ثابت عزم بودن در کاری
جمع سمع، گوشها
به بازی وا داشتن، درخشیدن چراغ
سازگاری کردن، همرایی
بطمع انداختن، آزمند کردن
کوچک و سبک کردن کسی را، دفع کردن
شنوانیدن سخن، شنوانیدن
سمع ها، گوش ها، جمع واژۀ سمع
کسی را به طمع انداختن، آزمند کردن
اتفاق و هماهنگی گروهی در امری، متفق شدن، در فقه اتحاد فقها در مسئله ای شرعی، از اصول چهارگانه
طمع ها، زیاده خواهی ها، حرص ها، امیدها، آرزوها، توقع ها، جمع واژۀ طمع
خوار کردن، کسی را حقیر کردن، مغلوب کردن، برانداختن، راندن، دفع کردن
مداومت کردن در انجام کاری، پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
گرد آمدن، متفق شدن بر انجام کاری، جمع کردن، در فقه اسلامی به معنی اتفاق کلمه فقها در مسئله ای یا امری
جمع سمع، گوش ها. اسماع (ا)، شنوانیدن، سرود گفتن
در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانند این بیت، برای مثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
اشکپای جای اشک بر رخساره، اشکریزه از بیماری های چشمی