جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ادمان

ادمان

ادمان
جمع ادم، گند مگونان پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن، یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن
فرهنگ لغت هوشیار

ادمان

ادمان
مداومت کردن در انجام کاری، پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم
ادمان
فرهنگ فارسی عمید

ادمان

ادمان
پیوسته کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات) :
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
نظامی.
و در کار عشرت و ادمان تلهی، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده:تمتع من الدنیا... (جهانگشای جوینی).
- ادمان خمر، پیوسته خوردن شراب. مداومت شراب. استلاج. دائم الخمر بودن. پیوسته خوردن می را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ادمان

ادمان
یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

رادمان

رادمان
دارمان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
رادمان
فرهنگ نامهای ایرانی