جدول جو
جدول جو

معنی ادغم - جستجوی لغت در جدول جو

ادغم(اَ غَ)
دیزه. دیزج. (قاموس). اسب دیزه. (منتهی الارب). خر دیزه. (مهذب الاسماء). و فی المثل: الذئب ادغم. (منتهی الارب) ، گنده بغل. مؤنث: دفراء
لغت نامه دهخدا
ادغم
سیه چرده، تو دماغی، سیاه بینی، اسب دیزه
تصویری از ادغم
تصویر ادغم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادهم
تصویر ادهم
(پسرانه)
سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مدغم
تصویر مدغم
حرفی که در حرف دیگر درآمده و یکی شده باشد، ادغام شده، درهم پیوسته، یکی شده
استوار، محکم، بادوام، حصین، متأکّد، مرصوص، مستحکم، ستوار، درواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن، در علم زبانشناسی ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن مانند «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادام
تصویر ادام
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه رنگ (اسب)، کنایه از اسب، کنایه از سیاه، تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدغم
تصویر مدغم
ادغام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادسم
تصویر ادسم
تیره گون دستار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
چرم و پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه و تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغر
تصویر ادغر
یادگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
در هم شدن، مدغم، در بردن حرفی درحرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدغم
تصویر فدغم
خوبروی مرد، تره آبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدغم
تصویر مدغم
((مُ غَ))
ادغام شده، حرفی که در حرف دیگر همجنس یا قریب المخرج داخل شود و یک حرف مشدد تلفظ گردد، مثلاً دال در «مدت»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادام
تصویر ادام
((اِ))
خورش، نان خورش، قاتق، ابا، پیشوای قوم، موافق و سازگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
((اَ هَ))
سیاه رنگ، خاکستری، آثار نو، آثار کهنه و پوسیده، بند، قید، اسب سیاه، اسب تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
چرم دباغی شده، پوست خوشبوی سرخ رنگ، روی زمین، سفره غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
((اِ))
در هم فشردن و فرو بردن دو چیز، حرفی را در حرف دیگر آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
یکپارچه کردن، یکی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Consolidation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
konsolidasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
การรวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
合并
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
konsolidacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолідація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Konsolidierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолидация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
एकत्रीकरण
دیکشنری فارسی به هندی