خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمع واژۀ خلط اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمعِ واژۀ خِلط اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلطِ خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلطِ خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
جمع واژۀ اخ. برادران. دوستان. برادرخواندگان: بدان ای پدر کان جوانان من که هستند همزاد و اخوان من ز خانه مرا چون بدشت آختند برهنه بچاهم درانداختند. شمسی (یوسف و زلیخا). اخوان بفتح بدین معنی خطاست. (غیاث اللغات)
جَمعِ واژۀ اَخ. برادران. دوستان. برادرخواندگان: بدان ای پدر کان جوانان من که هستند همزاد و اخوان من ز خانه مرا چون بدشت آختند برهنه بچاهم درانداختند. شمسی (یوسف و زلیخا). اخوان بفتح بدین معنی خطاست. (غیاث اللغات)
جمع واژۀ سوط. تازیانه ها. (منتهی الارب). - دارهالاسواط، یکی از دارات عرب در ظهر ابرق، درمضجع، و آن برقه بیضاء است ازآن بنی قیس بن جزٔبن کعب بن ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
جَمعِ واژۀ سوط. تازیانه ها. (منتهی الارب). - دارهالاسواط، یکی از دارات عرب در ظهر ابرق، درمضجع، و آن برقه بیضاء است ازآن ِ بنی قیس بن جزٔبن کعب بن ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
جمع واژۀ شوط. (منتهی الارب). جمع واژۀ شوط، بمعنی تک و گشت. و طاف بالبیت سبعه اشواط، یعنی طوف کرد خانه را هفت گشت. (منتهی الارب) (آنندراج). گردش کردن ها. گشتها
جَمعِ واژۀ شوط. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ شوط، بمعنی تک و گشت. و طاف بالبیت ِ سَبْعَه اشواط، یعنی طوف کرد خانه را هفت گشت. (منتهی الارب) (آنندراج). گردش کردن ها. گشتها
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا