جدول جو
جدول جو

معنی اخنع - جستجوی لغت در جدول جو

اخنع(اَ نَ)
نعت تفضیلی از خنوع. ذلیلتر. اذل. مقهورتر. اقهر. خوارتر: اخنعالاسماء عنداﷲ ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و یروی انخع و انجع و اخنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امنع
تصویر امنع
استوارتر، بلندپایه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
شنیع تر، زشت تر، قبیح تر، ناهنجارتر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ)
مرد که بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی اندک بلند باشد. آنکه بینی او واپس جسته باشد. بینی بازپس جسته. (مهذب الاسماء). بینی واپس جسته. (زوزنی). بینی باپس جسته. (تاج المصادر بیهقی). ماربینی. آنکه بینی آویخته دارد. (زمخشری) : حدثنی... ان مسیلمه الکذاب کان... اخنس الانف افطس. (بلاذری). مؤنث: خنساء. ج، خنس. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
ابن یحیی. یکی از پزشکان اندلس بود که در نیمۀ اول قرن پنجم هجری میزیست. (از طبقات الامم قاضی صاعد) ، ماده شتر سخت. (مهذب الاسماء) ، دزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
اخنع. رجوع به اخنع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
آنکه استخوانی از پشت یا سینه شکسته دارد.
- صدر اخنف، سینۀ یک جانب درآمده.
- ظهر اخنف، پشت یک جانب درآمده
لغت نامه دهخدا
(اَنَ)
ابن نعجه بن عدی کلبی. شاعریست از عرب، دوست. همنشین. ج، اخون، آخاء، اخوان، اخوان، اخوه، اخوه، اخوّ، اخوّه
ابن قیس. رئیس فرقه ای از خوارج معروف به اخنسیه. (قاموس الاعلام)
ابن عباس بن خنیس. شاعریست از عرب
ابن غیاث بن عصمه. شاعریست از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
ده اخند، نام محلی در 325500 گزی بوشهر میان نخل تقی و کاربندی. دهی بسه فرسنگی مشرق عسلویه
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
درازبالا. بلند.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
نعت تفضیلی از خنث. مخنث تر.
- امثال:
اخنث من دلال، و دلال مخنثی معروف است از مردم مدینه معاصر آل مروان.
اخنث من طویس.
اخنث من مصفّر استه.
اخنث من هیت.
رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ پَ رَ)
نرم و فروتن و متضرع کردن، چنانکه حاجت و نیاز کسی را. فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نرم کردن و فروتن کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
متهم. بدکار. در گمان افکننده. ج، خنّع. خنعه. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فروتن و نرم گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
مرد تباه دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
پست گردن و خمیده قامت کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنکه گردن وی فرونشسته بود. (از تاج المصادر بیهقی). هامون گردن. (خلاص).
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نعت تفضیلی از خدع. فریبنده تر: اخدع من ضب ّ.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اخنوا. یاقوت گوید در نسخه ای جز کتاب فتوح مصر این کلمه را با جیم دیدم و در مصر از آن پرسیدم و کسی آنرا جز بخاء تلفظ نمیکرد. از اخبار فتوح برمی آید که آن شهریست قدیم دارای عمل منفرد و پادشاهی مستبد و در ایام فتوح صاحب آنرا طلم میگفتند. (معجم البلدان). شهر قدیمی است بمصر. (مراصدالاطلاع). نام قصبه و مملکتی در جوار اسکندریه. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
صنعتگرتر. صانعتر. باصنعت تر. (ناظم الاطباء) : و یقال ان اهل هذه الجزائر لایکون اصنع منهم. (اخبار الصین والهند ص 3).
- امثال:
اصنع من تنوط.
اصنع من تنوطه.
اصنع من دودالقز.
اصنع من سرفه.
اصنع من نحل.
هو اصنع من ارضه، او از موریانه یا دیوچه صانعتر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
زشت: یوم اشنع، روز بد و زشت. (منتهی الارب). شنیع. شنع.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
ابن عمرو بن طریف. پدر قبیله ای بود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
خوارتر و مقهورتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اذل و اقهر و اقتل. (از اقرب الموارد). الحدیث: ان انخع الاسماء عنداﷲ عزوجل ان یسمی الرجل باسم ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و اقتلها لصاحبه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
با عز و ارجمندی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
لنگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخدع
تصویر اخدع
فریبنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهنع
تصویر اهنع
پور نژاده شتر پشت گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخع
تصویر انخع
خوارتر زارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امنع
تصویر امنع
با عز و ارجمندی، منیع تر، بلندتر، استوارتر، بلند پایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکنع
تصویر اکنع
لنگدست، کار تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصنع
تصویر اصنع
صانع تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
زشت تر، قبیح تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخنا
تصویر اخنا
دشنامگویی، تباهیدن، سرسبزی، پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخضع
تصویر اخضع
پست گردن کج گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
((اَ نَ))
زشت تر، ناهنجارتر، بدتر، قبیح تر، اشنع اعمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکنع
تصویر اکنع
کار تباه، لنگ دست
فرهنگ واژه فارسی سره