مرد که بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی اندک بلند باشد. آنکه بینی او واپس جسته باشد. بینی بازپس جسته. (مهذب الاسماء). بینی واپس جسته. (زوزنی). بینی باپس جسته. (تاج المصادر بیهقی). ماربینی. آنکه بینی آویخته دارد. (زمخشری) : حدثنی... ان مسیلمه الکذاب کان... اخنس الانف افطس. (بلاذری). مؤنث: خنساء. ج، خنس. (مهذب الاسماء).
مرد که بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی اندک بلند باشد. آنکه بینی او واپس جسته باشد. بینی بازپس جسته. (مهذب الاسماء). بینی واپس جسته. (زوزنی). بینی باپس جسته. (تاج المصادر بیهقی). ماربینی. آنکه بینی آویخته دارد. (زمخشری) : حدثنی... ان مسیلمه الکذاب کان... اخنس الانف افطس. (بلاذری). مؤنث: خَنْساء. ج، خُنس. (مهذب الاسماء).
ابن نعجه بن عدی کلبی. شاعریست از عرب، دوست. همنشین. ج، اخون، آخاء، اخوان، اخوان، اخوه، اخوه، اخوّ، اخوّه ابن قیس. رئیس فرقه ای از خوارج معروف به اخنسیه. (قاموس الاعلام) ابن عباس بن خنیس. شاعریست از عرب ابن غیاث بن عصمه. شاعریست از عرب
ابن نعجه بن عدی کلبی. شاعریست از عرب، دوست. همنشین. ج، اخون، آخاء، اِخوان، اُخوان، اِخوه، اُخوه، اُخُوّ، اُخوّه ابن قیس. رئیس فرقه ای از خوارج معروف به اخنسیه. (قاموس الاعلام) ابن عباس بن خنیس. شاعریست از عرب ابن غیاث بن عصمه. شاعریست از عرب
نعت تفضیلی از خنث. مخنث تر. - امثال: اخنث من دلال، و دلال مخنثی معروف است از مردم مدینه معاصر آل مروان. اخنث من طویس. اخنث من مصفّر استه. اخنث من هیت. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
نعت تفضیلی از خَنَث. مخنث تر. - امثال: اَخنث من دَلال، و دلال مخنثی معروف است از مردم مدینه معاصر آل مروان. اخنث من طُوَیس. اخنث من مُصَفِّرِ اِستِه. اَخنث ُ من هیت. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
اخنوا. یاقوت گوید در نسخه ای جز کتاب فتوح مصر این کلمه را با جیم دیدم و در مصر از آن پرسیدم و کسی آنرا جز بخاء تلفظ نمیکرد. از اخبار فتوح برمی آید که آن شهریست قدیم دارای عمل منفرد و پادشاهی مستبد و در ایام فتوح صاحب آنرا طلم میگفتند. (معجم البلدان). شهر قدیمی است بمصر. (مراصدالاطلاع). نام قصبه و مملکتی در جوار اسکندریه. (قاموس الاعلام)
اِخنوا. یاقوت گوید در نسخه ای جز کتاب فتوح مصر این کلمه را با جیم دیدم و در مصر از آن پرسیدم و کسی آنرا جز بخاء تلفظ نمیکرد. از اخبار فتوح برمی آید که آن شهریست قدیم دارای عمل منفرد و پادشاهی مستبد و در ایام فتوح صاحب آنرا طَلَم میگفتند. (معجم البلدان). شهر قدیمی است بمصر. (مراصدالاطلاع). نام قصبه و مملکتی در جوار اسکندریه. (قاموس الاعلام)
صنعتگرتر. صانعتر. باصنعت تر. (ناظم الاطباء) : و یقال ان اهل هذه الجزائر لایکون اصنع منهم. (اخبار الصین والهند ص 3). - امثال: اصنع من تنوط. اصنع من تنوطه. اصنع من دودالقز. اصنع من سرفه. اصنع من نحل. هو اصنع من ارضه، او از موریانه یا دیوچه صانعتر است.
صنعتگرتر. صانعتر. باصنعت تر. (ناظم الاطباء) : و یقال ان اهل هذه الجزائر لایکون اصنع منهم. (اخبار الصین والهند ص 3). - امثال: اصنع من تنوط. اصنع من تنوطه. اصنع من دودالقز. اصنع من سرفه. اصنع من نحل. هو اصنع من ارضه، او از موریانه یا دیوچه صانعتر است.
خوارتر و مقهورتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اذل و اقهر و اقتل. (از اقرب الموارد). الحدیث: ان انخع الاسماء عنداﷲ عزوجل ان یسمی الرجل باسم ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و اقتلها لصاحبه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خوارتر و مقهورتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اذل و اقهر و اقتل. (از اقرب الموارد). الحدیث: ان انخع الاسماء عنداﷲ عزوجل ان یسمی الرجل باسم ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و اقتلها لصاحبه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)