- اخفاق
- غنودن، افت ستاره، ناکامی، کم شدن دارایی بی مراد باز گشتن جوینده ماء یوس شدن، غزا کردن و غنیمت نیافتن
معنی اخفاق - جستجوی لغت در جدول جو
- اخفاق ((اِ))
- بی مراد بازگشتن جوینده، مأیوس شدن، غزا کردن و غنیمت نیافتن
- اخفاق
- ناامید برگشتن جوینده مانند ناامید برگشتن سپاه از به دست آوردن غنیمت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم یکی شدن
پیچک از گیاهان
سبکباری سبک کردن خوار کردن سرزنش کردن
تن آسایی
دریده گویی
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
پوشیده داشتن پنهان داشتن نهان کردن پوشانیدن، آشکار کردن باز نمودن، نهان گردیدن پوشیده گردیدن
سر گشتگی از ترس، هاژی، به کویر رسیدن
جمع خلق، جامه های کهنه ژنده ها، جمع خلق، رفتار خوی ها فرخوی ج خلق، خویها
نرمی کردن، مدارا کردن، سود رسانیدن بکسی، با مهربانی رفتار کردن
در فراز کردن، فراز آمدن مردم گرد آمدن مردم، پریشان شدن
جمع شفق، ناحیه
بختامد، رویداد، پیامد، رخ داد، پیشامد، پیش آمد
رفتار، منش شناسی، منش، خو، خوی ها، منش ها، فراخویی
نهفتن، پنهان کردن، نهان کردن
آسانگیری، سو
درویش گردیدن، بی چیز شدن، نفقه دادن، خرج کردن
جور در آمدن، رده بستن
نرمی و مدارا کردن، با مهربانی رفتار کردن، گذشت در حق کسی زیادتر از حق او
ترسیدن، بیم داشتن، مهربانی کردن، دلسوزی
سم ها، ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان، سمج، سوراخ، گودال، جایی که در کوه یا زیر زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل
خلق ها، خوی ها، طبع ها، عادت ها، جمع واژۀ خلق
حادثه، واقعه، پیشامد، متحد بودن، داشتن نظر یکسان، هم فکری، به وقوع پیوستن، حادث شدن
دادن یا بخشیدن مال به کسی، نفقه دادن به کسی، خرج کردن مال، بی چیز شدن
((اِ تِّ))
فرهنگ فارسی معین
با هم شدن، با هم بودن، اجماع، حادثه، پیشامد، تقدیر، با، به همراهی، آراء بی رأی مخالفی
جمع خلق، خوی ها
جمع خف، کف پای شتر، سم شترمرغ، کفش
شکستن عهد وپیمان