نزدیک شدن. بالا برآمدن تا دیده شود، احباط از فلان، اعراض از او. (منتهی الارب) ، باطل گردانیدن. باطل کردن عمل. (تاج المصادر). باطل کردن ثواب عمل: احبطه اﷲ، باطل گرداناد خدای او را
نزدیک شدن. بالا برآمدن تا دیده شود، احباط از فلان، اعراض از او. (منتهی الارب) ، باطل گردانیدن. باطل کردن عمل. (تاج المصادر). باطل کردن ثواب عمل: احبطه اﷲ، باطل گرداناد خدای او را
جمع واژۀ ضوج. رؤبه گوید: و حوفاً من تراغب الاضواج. (از لسان العرب). جمع واژۀ ضوج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جمع واژۀ ضوج، خم رودبار. (آنندراج). رجوع به ضوج شود
جَمعِ واژۀ ضَوج. رؤبه گوید: و حَوفاً من تراغُب ِالاضواج. (از لسان العرب). جَمعِ واژۀ ضوج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ ضوج، خم رودبار. (آنندراج). رجوع به ضوج شود