استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
کج گردیدن و دشوار گشتن کار: اعصن الامر اعصاناً، کج گردید و... (منتهی الارب). کج گردیدن و دشوار گشتن کار. (آنندراج). سخت و ناهموار گشتن کار. (از اقرب الموارد) ، درهم پیوستن، درآمدن لشکر، خطا کردن در سخن، درنگ کردن در حجت. (منتهی الارب)
کج گردیدن و دشوار گشتن کار: اعصن الامر اعصاناً، کج گردید و... (منتهی الارب). کج گردیدن و دشوار گشتن کار. (آنندراج). سخت و ناهموار گشتن کار. (از اقرب الموارد) ، درهم پیوستن، درآمدن لشکر، خطا کردن در سخن، درنگ کردن در حجت. (منتهی الارب)
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است