جدول جو
جدول جو

معنی احصان - جستجوی لغت در جدول جو

احصان
ازدواج کردن، در فقه حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد
تصویری از احصان
تصویر احصان
فرهنگ فارسی عمید
احصان
(عِ رَ سَ)
استوار گردانیدن. (منتهی الارب). محکم، مستحکم، تحکیم کردن. حصار کردن، آوازهای خوش
لغت نامه دهخدا
احصان
(اَ حَصْ صا)
بنده و خر
لغت نامه دهخدا
احصان
(اَ)
جمع واژۀ حصن، احضاب نار، افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
احصان
نگاهدا شتن، استوار کردن
تصویری از احصان
تصویر احصان
فرهنگ لغت هوشیار
احصان
((اِ))
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
تصویری از احصان
تصویر احصان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احسان
تصویر احسان
(دخترانه و پسرانه)
نیکی، نیکویی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احصار
تصویر احصار
محروم شدن و بازماندن از انجام عمل حج، به دلیل دشمن، بیماری، حبس و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیان
تصویر احیان
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغصان
تصویر اغصان
غصن ها، شاخۀ درخت ها، شاخه ها، جمع واژۀ غصن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احزان
تصویر احزان
حزن ها، اندوه ها، دلتنگی ها، جمع واژۀ حزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احسان
تصویر احسان
نیکی کردن، نیکی، نیکوکاری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، دهشت، داشات، داد و دهش، فغیاز، منحت، جود، عتق، سماحت، داشن، بغیاز، داشاد، عطیّه، برمغاز، اعطا، بذل، جدوا، صفد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ اَ)
استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی). محکم و استوار گردانیدن. (منتهی الأرب). محکم کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
کج گردیدن و دشوار گشتن کار: اعصن الامر اعصاناً، کج گردید و... (منتهی الارب). کج گردیدن و دشوار گشتن کار. (آنندراج). سخت و ناهموار گشتن کار. (از اقرب الموارد) ، درهم پیوستن، درآمدن لشکر، خطا کردن در سخن، درنگ کردن در حجت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارصان
تصویر ارصان
استوار کردن، محکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحصان
تصویر لحصان
دویدن شتابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغصان
تصویر اغصان
جمع غصن، نوشاخه ها ستاکها ساغ ها جمع غصن شاخه ها ستاکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
استوار بودن محکم بودن، استواری استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضان
تصویر احضان
جمع حضن، کناره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاف
تصویر احصاف
نیک بافی، زودگذری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاص
تصویر احصاص
بیکار کردن بیکاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاد
تصویر احصاد
درو گاهان درو هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصار
تصویر احصار
شمردن، واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسان
تصویر احسان
خوبی، نیکی، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احزان
تصویر احزان
جمع حزن، اندوه ومصیبت ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدان
تصویر احدان
یگان یگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتان
تصویر احتان
جمع حتن، برابران، همتایان، هماوردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاء
تصویر احصاء
((اِ))
شمردن، ضبط کردن، آمار گرفتن، سرشماری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احسان
تصویر احسان
((اِ))
نیکی کردن، بخشش کردن، نیکوکاری، بخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احزان
تصویر احزان
جمع حزن و حزن، غم ها و اندوه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
((اِ تِ))
استوار بودن، محکم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغصان
تصویر اغصان
جمع غصن، شاخه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احسان
تصویر احسان
نکویی، نکوکاری
فرهنگ واژه فارسی سره