جدول جو
جدول جو

معنی احتتان - جستجوی لغت در جدول جو

احتتان(صَ)
نیک مستوی و برابر شدن. (منتهی الارب). با یکدیگر راست آمدن. (تاج المصادر). نیکو مستوی گردیدن، حجامت کردن. (زوزنی) :
طفل می ترسد ز نیش و احتجام
مادر مشفق در آن دم شادکام.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتتان
تصویر افتتان
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ / صِ)
احتفان شجر، برکندن درخت از بیخ. (منتهی الارب). از بن برکندن، بنداری. انبارداری. و المحتکر، یجبر علی البیع ولایسعّر علیه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حتن. قرینان. همتایان. همسران
لغت نامه دهخدا
(صِ نِ)
تیرهای کسی در یک جا افتادن: احتان رجل، افتادن تیرهای مرد در یک جا. (منتهی الارب) ، برانگیخته شدن. (منتهی الارب). برافژولیده شدن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ / قِ بَ)
ختنه کردن. خویشتن را ختنه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) :
ور گریزم من روم سوی زنان
همچو یوسف افتم اندر افتتان.
مولوی.
، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ / فِ)
تند و تیز شدن بجنگ و خصومت کسی. (منتهی الارب) ، ربودن، احتجاف نفس از، خود را بازداشتن از، احتجاف چیزی، گرد آوردن آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
کشیدن. بسوی خود کشیدن. فا خویشتن کشیدن. (تاج المصادر). فرا خویشتن کشیدن چیزی را با چوگان و هر چوب سرکج، کسب کردن. (تاج المصادر). ورزیدن
لغت نامه دهخدا
(رَ خوا / خا)
استواری: از اجابت حق امتناع نموده و به احتصان قلعه ای که داشت. شیطان باد غرور در دماغ او دمیده. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ)
در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بغل گرفتن. در کنار گرفتن. (غیاث) ، چاه کندن، پاک کاویدن
لغت نامه دهخدا
(صَ اَ)
تحازن. اندوهگین شدن. (مجمل اللغه) (منتهی الارب). در اندوه افکندن
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ رَ / رُو)
درد شکم گرفتن از بندآمدن بول. شاشبند شدن. شاشبند. حبس البول.
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراص
تصویر احتراص
به آزخواهی: (آز حرص) آزبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
پیشه داری پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراق
تصویر احتراق
آتش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام
تصویر احترام
حرمت داشتن، پاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتزاز
تصویر احتزاز
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
شمار کردن وآزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفان
تصویر احتفان
از ریشه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتان
تصویر احتان
جمع حتن، برابران، همتایان، هماوردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
استوار بودن محکم بودن، استواری استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراس
تصویر احتراس
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
((اِ تِ))
در فتنه افتادن، مفتون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
((اِ تِ))
در کنار گرفتن، در پناه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
((اِ تِ))
استوار بودن، محکم بودن
فرهنگ فارسی معین